روز گار از آستينـــش جــــــــود ريزش مي كند
كُـــنده مي گــــرديـم و از ما دود ريزش مي كند
حــــزن مـا در سيـــــنه آه اندود وَلــوَل مي كند
خــون دل از ديــــده اشـــك آلود ريزش مي كند
كم نيــــاورد آبشـــــار از پشـت گرمي هاي كوه
گرچــه دامـــن دامــن از او رود ريزش مي كند
الحـــذر از خـواب غــفلت چشم پائيز است هـيز
آبـــروي بــــاغ و بســـــتان زود ريزش مي كند
هستــــي ما تار و پـودي هست چون يارانه اي
پــود مـــــا از تار و تار از پــود ريزش مي كند
بي نصيــــــب از رونــق بازار ايمان كفر نيست
بس كه از دامـــــان ايمان سـود ريزش مي كند
اوج مي گــيرد كلام حـــــيّ سبحـــــان بي گمان
هر چـــه از خـاخــــــام ها تلمود ريزش مي كند
بت شــكن مي شـــد خلــيل الله چون مي ديد از
بـــت شكستــــن هاي او نمــرود ريزش مي كند
آسمان را مي كنــــد سرشـــــار از غــوغا نسيم
بوي خـوش بر آســـــتان عـــود ريزش مي كند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/2/23 در ساعت : 14:3:39
| تعداد مشاهده این شعر :
1430
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.