در بوسه ات از چشم من آمیخته دوری!
- در گریه ام- آنگونه که شیرینی و شوری
جز خون به دلی،جان به لبی،چشم سفیدی
آخر به چه کار آیدم ای دوست صبوری
هر بار که می بینمت، از دور... برایم
یک دست تکان میدهی و... خنده ی زوری
حل کرده مگر چیزی ازاین عشق، عزیزم!
قول الکی، وعده ی دیدارعبوری
*
فریاد مزن خیر و شر و مصلحتم را
قاطی شده با عشق همیشه کروکوری
*
ای بافته از فلسفه زلفت، تو بگو چیست
تفسیر نگاه تو ازاین منطق صوری!...
من منفی و تومثبت وجمعش شده ... رفتن!
این قاعده را ساختی آخر تو چه جوری؟!
*
درنامه و درشعر، چه سودی گله کردن
می گویمت اینبار برای تو حضوری!...
که داغ تو پخته است دل خام مرا...نه!...
رفتی و مرا سوخته این عشق تنوری
" باز آی دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش"