گوشه نشين
چــه د يــده اي كـه دل نازكت رمـيد از ما
مگــر خــداي نكــرده بــدي شـنـيــد از ما
كناره كن ز سخن چين خوش بيان اي دوست
كــه بـنــد مهـــر به تــيـغ زبان بريد از ما
در اين زمانه كه عالم مريد سيم و زر است
زيان ند يـد هـر آن كس كه دل خـريـد از ما
متــاع ما نخــريــد آن كه عشــق را نشناخت
خــزف به جـاي گهـــر برد اگر رميد از ما
تمام خانه ي دل نقش عشق و مهر و صفاست
نگــاه دلـبــر دلــجــو چـه كـس بريــد از ما؟
گـــداي گــوشه نشــينيــم و نقش بنــد اميــــد
كـــه بــي دلـي بخـــرد خـنــده ي اميد از ما
درون سيــنـــه «كـريــما نه» آتش افــكنــد يم
كــه روشنــي به ســراي دلــي رسيــد از ما
خوشا دلي كه چوآيينه صاف و شفّاف اسيت
درون خويش بغيراز صفا نديد ازما
تاریخ ارسال :
1391/2/24 در ساعت : 22:19:51
| تعداد مشاهده این شعر :
1093
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.