وعتصمو بحبل الله جميعآ ولا تفرقو
من و برادران سنیام
سایه بان هم بودهایم، تابستانهای داغ را
وچه زمستانهایی را
که چشم در چشم هم چای نوشیدیم و آب کردیم
چه بهارها به تماشا
چه پاییزها که به گل نشستیم!
من و برادران سنیام
با عطر گل محمدی صلوات میفرستیم
زمین را شخم میزنیم و محبت میکاریم
اما
دشمنان من
دشمنان من و برادران سنیام
همانان که دل موسی را دریای خون کردهاند
آنانکه هرسال میلاد مسیح را پایکوبی می کنند
تا به صلیبش بکشانند
آمدهاند با سینههای متعفنشان
با گردن های دراز زنانشان
که آذین بسته به بند بند انگشت حسرت کودکان ماست
با گوشوارههایی از لختههای خون دل مادران شهیید
با کراواتهایی
ناتوان از پوشاندن اجساد مثله شدهی بشر
آمدهاند با سینههایی متعفن از کینههایی دیرینه
از دل سیاه پروندههای کاخهای سفید
از همت کوتولهی برجهای ایفل
از لا به لای دندانهای پوسیدهی عجوزهی بریتانیای کوچولو
آمدهاند بین من و برادران سنیام را به هم بزنند
آمدهاند بین من و برادران سنیام
با شعلههای سیاه فتنه
با تمام گزینههای روی میز
ودیگر اقدامات لازم
آمدهاند بین من و برادران سنیام را به هم بزنند
تا در شعب ابیطالب محمد را محاصرهی اقتصادی کنند
تا خیمههای اهل بیت را بسوزانند
اما
هیهات
هیهات
که ما آنقدر در هوای حسین بارانی بودهایم
که آتشها خاموش میرسند
شیعه تر از همیشه با برادران سنیام صلوات میفرستم
و گل محمدی میروید...