من از گفتن عاشقانه هایم نه خجالت می کشم.. نه شرم میکنم...
هوای تو که باشد به همه چیز فکر می کنم... حتی به دوران بارداری تو...
نمیدانی چقدر دوست دارم وقتی با ناز چشمهایت می آیی و میفهمم حرفی داری...
میفهمم کسی دارد در درون تو رشد می کند که من هم مالک قسمتی از آنم...
کسی از یاس های دل تو و عاشقانه های روح من...
عزیز ترینم...
مژده ی بارداری ات را که دادی... تمام خانه را برای آرامشت به هم می ریزم...
و هر شب آرام آرام با نوازش دستهای من به خواب می روی... آه..!! چقدر زیباست....
گلم...
به فرشته ی کوچکی که در وجودت داری قسم...
در تمام دوران بارداری ات حتی ناخن هایت را هم خودم میگیرم... خودم لاک می زنم... خودم پاک میکنم...
تو ویار کن.. تا من شیرین ترین انار های شهر را برایت بیاورم .... و دانه دانه در دهانت بگذارم...
نمیدانم چگونه باید جبران کنم درد هایی را که صدف وار در دوران بارداری ات میکشی تا پایانش مرواریدی باشد به درخشندگی وجود نازنینت...
و میدانم آنقدر صبوری که حتی یک آخ!!! هم نمیگویی مبادا دل عاشق مردت را بلرزانی...
و آرزو میکنم کاش تمام دردهایت برای من بود... کاش میشد فقط با یک بوسه همه ی سختی های بارداری ات را در وجود من سرازیر میکردی...
به آسمان پاکی که در نگاهت داری قسم...
تو گرانبها ترین دارایی من از تمام جهانی...
و هر شبانه روز آنقدر در دنیای کوچک من میوزی... که تمام نفسهایم بوی تو میدهند...
زیبای من...
تو پاک ترین زن این سرزمینی... و من خوشبخت ترین مرد این زمین...
سهیل ساسان
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/5 در ساعت : 14:29:8
| تعداد مشاهده این شعر :
930
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.