من از می خواره و زاهد و رند خراباتی ننـــــــــالم
ز برهمن و مسلم و عیسایی و موســـایی هم ننالم
بنالم این همه ز آن صنم سنگدل که یــــــارم بـــود
به پهنای چو بحر و آسمان ، خاطرش درخاطرم بود
ولی افسوس خنجری زد بر دل ودیده که جایش بود
باین چتر محبت و عشق بیکرانم پناهش بــــــــــو د
بیوفایی زیار با وفا کفری است کز کعبه خیـــزد
این چو زهری است که به جای عسل بر کام ریزد
خدایا! بر چین کج روی ها ز دامن عشق ووفا ز گیتی
یا جهانی دیگر بنیاد کن که عشق باشد نشان هستی
مفکر گم کرده ره و رسم عشق ووفا بر این چرخ گردون
سر سجده بر کدام کعبه ماند که بود عاری ازفسون
که گر این کعبهء دل بنای تو آن دیگر باشد چون
زـبانـــــــــــم بریده باد کز آن حرفی گردد بیرون
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/6 در ساعت : 8:54:44
| تعداد مشاهده این شعر :
655
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.