با زبانی تلخ
وجودی مسخ
مردان،زنان،ایران ، ایمان و مذهب را
اهانت می کنی،
خویشتن را در لباس اهرمن گم می کنی.
نمی دانی و نادانی درون منجلاب خویش پنهانی.
هر آن ایمان که ما داریم
از آن خویش می دانیم
وجود خویشتن دانیم
عشق و شرافت ، منزلت را پاس می داریم .
نمی دانی و نادانی درون منجلاب خویش پنهانی.
نمی دانی و نادانی میان سرزمین اجنبی
محکوم و حیران و پریشانی.
وجود نا وجودت را حضور بی حضورت را
پشیزی ، ارزشی هر گز نمی دانی ؟
از ٱنانی که از ٱنان زبان رپ ، عاریت داری
هم ٱنانی که ٱنان را نمی فهمی ، نمی خوانی
نشد هرگز ، وطن را، دین و ایمان را ،
مردان و زنان و مذهب و کشور خود را
مثال تو با زبانی تلخ ، وجودی مسخ ، با کلامی بد
بگویند و بخوانند و رسانند پیغام ناشایست
به نادانی ؟
تو رپ خوانی می دانی ؟!
تو موسیقی چه می دانی ؟
زبان شعر و موسیقی
بیان عشق و ایمان را
با روح تب دار و بیمارت
چه نا زیبا می خوانی !
خجالت می کشم ، گویم ترا یک مرد ایرانی
تو از سنخ شرافت
پاکی و عشق و درایت
نیستی.
تو بد فرجامی و آلوده دامان
همچو شیطانی !
نمی دانی و نادانی درون منجلاب خویش پنهانی.
1/3/91
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/7 در ساعت : 0:57:4
| تعداد مشاهده این شعر :
965
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.