به روی بوم ، دشت را پر از غبار می کشم
درون آن غبار بوته بوته خار می کشم
برای اشک دختری که آب شد فقط دلش
شبیه چشمه ها دو چشم بی قرار می کشم
که خیره مانده رو به سوی نخلهای علقمه
و در میان دود اسب بی سوار می کشم
کنار نقشها به روی خاک مشک را
و رو به سمت مشک دست را دوبار می کشم
عمود را که نه ولی شکاف زخم را بر آن . . .
نه ، از ادامه ی کشیدنش کنار می کشم
تمام رنگ روی بوم و صورتم پرید و من
دوباره رنگهای خسته را به کار می کشم
قلم جلو نمی رود که طرح تازه ای زند
برای رخصت دوباره انتظار می کشم
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/7 در ساعت : 15:10:22
| تعداد مشاهده این شعر :
957
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.