چیزی شبیه قهقهه هایی بلند و مست
در خوابهای مشکی ِ من دست برده است
شاعر نمی شود دلم ، اینبار خسته ام
شاعر نمی شوم قلمم را غمت ، شکست
صدبار هی قسم بخورم جان هرکسی
صدبار رد کنی تو مرا هیچ چی پرست ...!؟
من با تو و تو بی من و نفرین پشت سر
تا انتهای راه نباید دمی نشست
راهی که آخرش به جنون ختم می شود
راهی که برده است مرا روی داربست
می خواهم از تمام جهان ......آه ......خسته ام
نفرین به آخر ِ غزل ِ من هرآنچه هست
زحمت نکش پریدنم آخر محال نیست
هی پشت پا نزن به دلم لحظه ی شکست
پر می کشم تو را و فقط رجر می دهد
بی روح و دل شکسته مرا ارتفاع پست
///////////
اینجا
همه
گرفتارند
دختری
برای شاهزاده ی رویاهایش
شعر می نویسد
شاهزاده ای که
حتی سواد خواندن ندارد
شاعری
فلسفه می نوشد
آدم
حسابی شود
و من
به این فکر می کنم
چگونه
حرفم را
به گوش باد بادکی که
ده متر آنطرف تر معلق است
برسانم
پس باید
بیشتر فکر کنم
شاعر تر شوم
سرهم بندی هایم را
طناب کنم
تا
بتواند
وزن یک آدم را تحمل کند
خیلی وقت است
هیچ چیز
درست کار نمی کند
اتفاقی که رخ خواهد داد
مرگ است
http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/18 در ساعت : 12:24:23
| تعداد مشاهده این شعر :
1381
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.