به امید همان دنیایی که محمد" ص "روزی از کوههای نور برایمان اورد
سیگار می کشد
پای کوه نور
حاجی دارد حج بیست و یکمش را به جا می آورد!
پدر زنده به گور می کند
دختر قرن بیست و چندمش را!
بقال محله ترازویی دارد
که کارهای عجیب و غریبی می کند!
میوه فروش، کرمهای سیبش را هم
کیلویی چند حساب میکند.
زنی سپیدی تنش را به سیاهی سکه ای می فروشد
تا برای خودش
روژ لب صورتی بخرد.
رنگها هیچ کدام...
شبهای روسفید
روزهای سیاه بخت
میوه های تو سیاه
و رنگین کمانهایی که رنگهایش را کش رفته اند.
و ما بالا می رویم
بالا و بالاتر
از پله هایی که
هیچ وقت به هیچ جا نمی رسند.
دنیا پر شده است
از سرنوشت کذتهای یتیم
که واکس می زنندکفشهای دختران تناردیه را
پینوکیو
با هر دروغی که می گوید
دماغش را عمل می کند
و پدر ژپتوی پیر
کلیه اش را می فروشد تا...
سیندرلا باز هم به اکس پارتی می رود
و کفشهای نقره ای عفتش را گم می کند!
باغها پر شده است
از گیلاسهایی که طعم زرد آلو می دهند
زردآلوهایی که طعم هندوانه
و هندوانه هایی که مزه هیچ چیزی نمی دهند.
من نمی دانم بمب هسته ای چیست؟!!
شاید هسته گیلاسی باشد
که بهینه سازی شده است.
اما هرچه هست،چیز خوبی نیست!!
همین هفته پیش
با هسته یک گیلاس
چشم پسر همسایه مان کور شد!
من دنیای کور را نمی خواهم!!
من همان دنیایی را می خواهم
که یک روز
مردی از کوههای نور
برایمان آورد!!!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/3/25 در ساعت : 8:38:10
| تعداد مشاهده این شعر :
1112
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.