برگرد که عیدهایمان می میرند
تندیس امیدهایمان می میرند
ای گمشده در هوای آلوده ی شهر
دارند شهیدهایمان می میرند
***
از تلخی و سختی سفر می گویم
از جاری چشم های تر می گویم
تا آخر عمر دوستت دارم من
خاکم به دهن دروغ اگر می گویم *
***
باران بشویم و ابر را گریه کنیم
با حوصله مرگ صبر را گریه کنیم
حالا که به اختیار ما نیست جهان
باید که به جبر، جبر را گریه کنیم
***
عمری ست اسیر دست مردم شده ایم
محتاج به یک دانه ی گندم شده ایم
بدخت شدیم ما از آن روزی که -
در جنگل چشم هایتان گم شده ایم
***
تقدیر شده است از ازل برگردی
با جام پر از شعر و عسل برگردی
دیری ست تمام شاعران منتظرند
با سیصد و سیزده غزل برگردی
* خاکم به دهان مگر که مستی ربی (خیام)
حسین سنگری
www.hossein-sangari.blogfa.com
www.komeit.ir
التماس دعا
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/13 در ساعت : 1:17:1
| تعداد مشاهده این شعر :
1402
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.