بیا كه در طلب تو شبیه باده ی مستم
كه باده باده خدا را ازابتدا بپرستم
كویر تشنه ی آبم میان قصه ی هاجر
چه مروه ها چه صفاها كه من دچار تو هستم
بجوش چشمه ی زمزم به زیر پای عطش ها
كه در نگاه خدا من همان اشاره ی دستم
گذاشت دست مرا غم میان تیغ و گلویت
بیاببین به چه حالي دراین میانه گسستم
دریغ زلف تو حتی نصیب گرگ بیابان
گذشت از سر خونم كه بخت راه تو بستم...
بیا بزن به حوالی دو جام می به توالی
دو دست در كمرت حلقه تار و توبه شكستم
میان خیل مریدان شبی پیاله بگردان
ببار جام شرر برسرم كه می؛ نپرستم.
صبح(راشین گوهرشاهی)
تيرماه 1391
اين شعري بود كه به مناسبت برگشتم از مكه نوشته بودم و فروتنانه تقديم مي كنم به همه ي اساتيد ارجمندم در اين سايت ..
طرح از راشين گوهرشاهي- وقتي اين طرحو كشيدم هنوز يه دانشجوي ليسانس بودم...فكر كنم بيست و دو سه سالم بود.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/13 در ساعت : 10:12:36
| تعداد مشاهده این شعر :
1945
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.