كدامين چشمها بر جاده موعود خواهد ماند...من از اين مردم خو كرده با تاخير مي ترسم
از آن فرداي وهم آلود، از تقدير مي ترسم
من از بي مهري آيينه با تصوير مي ترسم
تمام راهها بر جاده ی آسودگي ختمند
از آن پايي كه خواهد رفت در زنجير مي ترسم
تب خورشيد را از من مگير اي ابر هرجايي!
مسلمانم ، ولي از سايه ی تكفير مي ترسم
ميان ماندن و رفتن اسير دست ترديدم
عنانم دست تو اي دل ، كه از تدبير مي ترسم
كدامين چشمها بر جاده ی موعود خواهد ماند!؟
من از اين مردم خو كرده با تاخير مي ترسم....
رضا کرمی (از مجموعه ی ذهنی پر از سوار)
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/18 در ساعت : 20:51:31
| تعداد مشاهده این شعر :
1505
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.