در کوچه های ابری پلکم بهانه بود
رگبار سیل گریه زچشمم روانه بود
بر صفحه ی کبود زمان دیر می گذشت
این فصل های سرد که در بام خانه بود
در غربت حضور سحر آه می کشید
این خاک خشک ما که تهی از ترانه بود
هر تیر آه درد که بر آسمان گذشت
فریاد شعله بار هزاران جوانه بود
در انزوای خود هوس انفجار داشت
نی زار تشنه ای که دراین بی کرانه بود
پر هیز زخم ها که به گلبرگ شاخه نیست
توفان و باد ،مزرعه را تازیانه بود
هشیاری پرنده دراین معبد کبود
تنها به فکر کوچک او آب و دانه بود
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:22:41
| تعداد مشاهده این شعر :
1146
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.