او پشت بر تبسم گندم نمی کند
گندم نباشد او که تبسم نمی کند
در مجمع الجزایر دریای سینه اش
غیر از هوای عشق تراکم نمی کند
در چشم هاش نقشه ی راه پرنده هاست
او هیچ وقت پنجره را گم نمی کند
در لحن آسمانی اش آیینه ریخته ست
او با زبان سنگ تکلم نمی کند
او را به نور باده ی آیینه شست و شوست
تغسیل جزبه شعشعه ی خم نمی کند
آرامشی ست در غزلستان حرف هاش
جز در حضور خویش تلاطم نمی کند
دل ریزه های سمت حرم آشنای اوست
یعنی به جز مسافرت قم نمی کند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/4/20 در ساعت : 9:16:14
| تعداد مشاهده این شعر :
914
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.