به انگیزه فرارسیدن ماه مبارک رمضان :
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام
امتحان کن چند روزی در صیام
مولانا
1
آمد رمضان و آسمان آبی شد
شب های زمین ، دوباره مهتابی شد
هستی ، به نماز عاشقی قامت بست
عالَم ، غزل خجسته ی نابی شد
2
آمد رمضان و کاش می دانستی
ای ُکشته ی آب و آش ! می دانستی
دنیاست که می خورد تو را با شهوت
کاش ای دل آش و لاش ! می دانستی
3
ماه رمضان و سفره های رنگین
هفتاد مُدل غذای چرب و شیرین
تن پروری و شکم چرانی عشقست
ما را چه به کار سفره های مسکین ؟!
4
ماه رمضان و تن چرانی ، عشقست
از باغ وجود ، باغبانی عشقست
شیپور اذان و سفره ی آماده
از خوان شکم عقب نمانی ... ؟ عشقست !
5
ماه رمضان و رخوت و خمیازه
بر خوان ِ شکم ، حضور بی اندازه
هنگام سحر ، ز فرط خوردن ، مُردن !
تبریک عزیز ! این شروع تازه !
6
آمد رمضان و دست شیطان بسته ست
درهای زمین به روی دیوان بسته ست
وقت ست ز سمت معصیت برگردی
چون راه گناه ، ای مسلمان بسته ست !
7
ماه رمضان و جان تو در خواب ست
رخوت زده ای ، جهان تو در خواب ست
هنگام سحر ، لبان جسمت بازست
اما دل شب نشان تو ، در خواب ست
8
ماه رمضان و سفره ی افطاری
هنگام سحر ، َنفَس َنفَس ، بیداری
از روزه اگر همین َقدَر می فهمی
مصداق ریاضت است و خود آزاری !
9
ماه رمضان و روزه ای ... ؟ معلوم ست !
در حسرت آب و کوزه ای ! معلوم ست
بسته ست لب تنت ، ولی جانت نه
غم می خوری و ُرفوزه ای ! معلوم ست
10
آمد رمضا ن ، ز خواب غفلت برخیز
گل کرد سپیده ی سعادت ، برخیز
بشکاف فلک را و چو حافظ ، سرمست
طرحی دگر انداز و ز عادت برخیز