در پی فجایع انسانی ونسل کشی وقیحانه یک مشت مسلمان بی پناه به دست بواییان در کشور( میانمار)
{اخبار وتصاویر }دل هر انسان آزاده ای را به آتش می کشد این سروده در همین رابطه گفته شده
گیسوی شب را نگه کن ،غرق شها ب وشراره ست!
موجی ز اندوه و ما تم ،از هر طرف آشکا ره ست !
در ا متداد ا فق ها ،ا ین جلوه گا ه مجسّم
در زیر پلک شب ما ،خون جا ری ازهرکنا ره ست!
از اختنا ق زمین بود گویی که نور ازبرش رفت؟
این آ سمان پر از وهم ،خا لی چرا از ستا ره ست
بی رحمی دست سرما ،سوزانده باغ وچمن را
میدانگه این تجّلی ،بد منظر و بی قوا ره ست !
دل بسته بر روشنا یی ،چشمی مشوّش به هر سو
در تیرگی کرم شبتاب ،روشنگر راه چا ره ست ؟
نعش طرب را به دوش شب دیدم وگریه کردم
افراشته بیرق غم ،جرثومه ای که سواره ست
در دست شب ما نده دلگیر،یک کهکشان ما ه وخورشید
در وسعت خون وآتش ،تن ها ببین پا ره پا ره ست!
جمعی به سا حل چه آرام در خون خود آرمید ند
برحا ل و روز {میا نمار}چشم ملل در نظاره ست ؟
کو رهبران حما یت ؟پس کو صدای عدا لت ؟
قلب ودل این جماعت ،گویی که از سنگ خاره ست !!
سروده نا صر عرفا نیا ن
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/2 در ساعت : 15:30:13
| تعداد مشاهده این شعر :
1218
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.