بر دست هاي كوچكش زخم هبل دارد
در كافرستاني كه قرآن در بغل دارد
با رقص هندو هاي كافر كيش در ميدان
چشمش شهادت نامه از صبح ازل دارد
بر كشتگان شهر، هنگام نماز عشق
زخم گلويش جذبه ي خير العمل دارد
بي سر پناه آخر دو دست التماسش را
سمت كدامين حلقه ي بين الملل دارد؟ !
ديشب از آن بالا سري چون سيب سرخ افتاد
جايش ستاره سوسو امشب بر دكل دارد
خون است و پاكوبي مگر امشب كدامين گرگ
دندان به ناي كودكان آن محل دارد؟
خالي ست شهر و قسمتش جشن شغالان ست
پس كو پلنگاني كه در كوه و كتل دارد
خواهر !تمام كوچه امشب گرگ ريزان است
همسايه ات گرگ ست و ديگرگون دغل دارد
مي بيند آتش را صدايش در نمي آيد
مي بيند آشوب وخودش ذوق جدل دارد
دستي ببر بالا ستم سوز است دستانت
از اين دعا ديوار چين حتي گسل دارد
از چشم هاي ميشي ات بر سنگفرش خاك
اين شاعر شبگرد الهام غزل دارد