زنده ام هنوز تا زندگي باشد !
نگاهي به دفتر شعر « طرح » سروده ي امير هوشنگ گراوند
عبدالرضا شهبازي
ديدن امير هوشنگ گراوند يك اتفاق قشنگ بود كه به واسطه هوشنگ رئوف شاعر اتفاق افتاد. ديدن شاعري كه به نقل از كتاب اش اين گونه معرفي شده « متولد مردادماه 1346 وساكن يكي از دستانهاي كوهدشت لرستان به نام اُشتره گل گل و فرزند پدر و مادري كشاورزم كه تنها تا پايه دوم راهنمايي فرصت و امكان تحصيل داشتم چرا كه در سال 1359 از بد يك حادثه و آسيب ديدگي و ضايعه نخاعي پيامد آن هفتاد درصد بدنم دچار معلوليت جسمي و حركتي شد و سي درصد بقيه ام دچار تخيل.»
چه تخيل زيبايي كه قريب سي سال شاعر كوچه هاي دلتنگي اشتره گل گل را همراه بوده است و دست در دست او چه روزها و چه شب هاي هم نشين او نبوده است. وقتي كنار تخت امير هوشنگ نشسته و به چشمانش زُل مي زني تا واژه واژه شعرهاي ناب او را همراه بهرام سلاحورزي و محمد حسين آزادبخت بنوشي و او هي فلسفه برايت ببافد كه زندگي جريان دارد حتا اگر پايي نباشد تا تو را كنار رودخانه برساند و يا دست در دست درختان بلوط به آواز خواني وا دارد. آنجا كه در ميان فلاش هاي ممتد دوربين امين آزادبخت صداها گم مي شود.
نيم روزي گرم است در يكي از روزهاي مردادماه همان روزهاي كه به روايت شناسنامه اش، امير هوشنگ به دنيا آمده است درست مردادماه 1346 و هم اكنون مردادماه 1391 امير هوشنگ در ميان دوستانش زندگي را روايت مي كند. از دلتنگي هايش مي گويد و از صد و چند لپ تاپي كه بهزيستي شهرستان كوهدشت در ميان معلولين شهرستان توزيع مي كند و او سهمي از آن را ندارد تا شايد اين لپ تاپ سفيري باشد براي پرواز اميرهوشنگ به واسطه دنياي مجازي و ارتباط با شاعران و نويسندگاني كه نمي توانند از حضور او در جامعه بهره ببرند و اين سئوال پيش مي آيد اگر امير هوشنگ شاعر سهمي از اين لپ تاپ ها نداشته چه كسي روي صفحه كليد لپ تاپ هاي اهدايي بهزيستي كوهدشت انگشتي به مهرباني فشار مي دهد تا سفير عاشقانه هاي مردمي باشد كه رنج سراسر زندگي شان را گرفته است. شايد خاصيت شعر همين باشد!
مجموعه شعر « طرح » اولين دفتر شعر اميرهوشنگ گراوند است كه توسط انتشارات افلاك خرم آباد در 2000 نسخه چاپ و در سال 1384 روانه بازار نشر گرديده است. وقتي از امير هوشنگ مي پرسم آيا كتاب ات خوب توزيع شده عينك اش را جابجا مي كند و مرا از سئوالي كه كرده ام پشيمان مي كند يادم مي افتد آنان كه با هزار ارتباط درست و نادرست در دنياي چاپ و نشر وقتي كتاب شان چاپ مي شود انبوهي از كتاب هايشان در انباري خانه شان سهم موريانه مي شود چطور بايد امير هوشنگ كتاب اش توزيع شود !
امير هوشنگ كتاب « طرح » اش را با اين شعر آغاز مي كند و به دنبال فصلي است براي زيستن دوباره، فصلي كه عاشقانه ها رنگ و بوي ديگري دارند و زندگي پر از دوست داشتن است هر چند تلخ باشد.
چلچله با بهار / شبنم عرق بر تن كار با تابستان / كوچ برگ با پاييز / رخوت و خواب با زمستان / و تو / با من / فصل سازيم .
كتاب طرح پر از عاشقانه هاي ناب است و نشان از روح بلند و عاشقانه امير هوشنگ دارد. در اين كتاب زندگي جريان دارد و شعر واسطه دنياي درون و برون شاعر است و به واسطه آن مي توان به سر زندگي شاعر در حين معلوليت اشاره كرد. معلوليت اميرهوشنگ را از پاي در نياورده و همين باعث جريان داشتن زندگي در شعر او شده است.
ايستاده ام / تكيه بر زمين دارم / زمين تكيه بر منظومه عشق كرده / منظومه عشق بر جاذبه تكيه دارد / جاذبه بر: / كهكشاني از ستاره .
ايستادگي و پايداري شاعر در حين افتادن و نماندن است حتا آنجا كه مي گويد : زمانه چه سخت بيرحم است. و آنجا كه موسيقي دريا را غمناك ترين موسيقي جهان مي خواند و موج هاي خسته برصورت صخره مي كوبند تا خزه خزان را بر گونه هاي دشت بنشانند تا پاورچين پاورچين از پلكان شب بالا برود و هم بازي ستاره شود و گوشواري از ستاره بر گوش هاي ماه بياويزد و فرياد بزند آري با پنجره مي توان به افق روشن آسمان نگاه كرد.
پرسش و سير در جهان پيرامون و جهان ماوراء خصيصه هاي ديگر شعر امير هوشنگ گراوند است كه در اين كتاب نمودي عيني دارد. در بيشتر اشعار اين كتاب شاعر به دنبال پاسخ سئوال هاي است كه از خود و جهان پيرامون خود مي كند. آنجا كه با طرح اين سئوال مي گويد :
جهان معماست / من پرسش ام / و هر پاسخ ، نام ديگريست مرا / كه جواب مي كند هر گره را بردست / هر پيچ را بر پاي / هر چشم بندي را بر چشم / و هر بستي را بر لب ؛ / تا در سر خط / و بر صفحه روزگار / با دستي باز / پائي به راه / چشمي كاشف / و لبي شكفته / دوباره بر زبان شوم و / جهاني را / به پرسش بندم .
پرسش امير هوشنگ از جهان چيست ؟ چه چيزي لب او را بسته كه اين گونه به شكفتن اش مي انديشد. كدام چشم بند بر چشمان امير هوشنگ تيرگي آويخته كه به دنبال كاشفي مي گردد تا چشم هايش را كشف كند تا ببيند دو باره بودن را در دنياي نبودن ها.
امير هوشنگ آخرين برگ اين كتاب را اين گونه مي بندد و چه تلخ مي بندد در گذرگاه تاريك زمان، مانده بر كوره راهي كه نامش را شايد زندگي بتوان ناميد و مسافر اين جاده چه كسي مي تواند باشد جز شاعر دل خسته واژه هاي تنهايي ، شاعري كه شبان روزانش هم نفس با واژه ها گاهي سپيد و روشن مي بيند و گاهي تلخ و سياه در پس كلماتي كه در اتاقش رژه مي روند و سربازاني مي شوند تحت فرمان اش. آخرين شعر اين دفتر را هديه مي كنم به تمام خوانندگان و مخاطباني كه با خواندن شعر هاي امير هوشنگ گراوند او را تنها نمي گذارند هر چند شاعر اين دفتر نياز به مهرباني متوليان فرهنگي اين ديار را دارد تا بخشي از رنج هاي اين همه سال را كاهش دهند و مرحمي باشند بر زخم هايش نه نيشتري بر جان و جهانش .
امير هوشنگ گراوند به غير از اين كتاب ، چند دفتر ديگر آماده چاپ دارد دستي مي خواهد به مهرباني و گشايش تا اين دفاتر راهي بازار نشر گردند تا اين كلمات چون شاعر اين دفترها در انزوا نباشند.
نمي بينم / احساس مي كنم: ماشيني از پيش / آذين بسته ، خنده / ماشيني از پس / آذين بسته ، گريه / و مسافر / زير بار آمد – رفتي / چنين سنگين / چنان در هم / تلخ خند بر لب / مانده است / بر گذرگاه تاريك / سرگردان .
مردادماه 1391 / خرم آباد