ز شوق پیمانهء چشمت، رو به میخانه نهـــادیم
تسبیح و سجاده در گرو یـک پیمانه نهادیم
مستی دو بادام تو ، چنان مست و خرابم کـــرد
که هادی منزل هم گمـــــرهی راه نجاتم کرد
بر پستهء خندانت آن دُر لولو که عیـــــان است
شکستی به بازار پسته و گوهر فروشان است
به لعل چو عقیقت ، عیق یمنی را نیست نشان
ز روشنی ماهت، مهی روشان خود کرده نهان
ز تیرو و کمانت، دل باختگان بسی گشته بخون
رخ به هر که نمایی ز نشانت نباشد بیــــرون
زلفان سیاهت شـــــــام غریبان کرده دو بــــــالا
بس کن ناز و ادا که آید بجهان قیامـــت کبرا
رفتار کبکت ندارد بخدا هیچ کبک خــــرامـــان
سرو چمنت ربوده گوی سبقت ز الف قامتان
مفکر با این همه خوبایی تو، تنها تو پرستــــد
که خالق نقش دیگری چون تو هر گز نفرستد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/12 در ساعت : 16:16:30
| تعداد مشاهده این شعر :
891
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.