قصه ي ويلچريا
اوناكه دستاشونودست نگارشون گرفت اونا كه چشماشونوچشماي يارشِون گرفت
اونا كه جوني ديگه نمونده توي تنشون داره كم كم ميرسه لحظه ي جون دادنشون
آدما آي آدماي شهرپررنگ وريا رفته از ياد شما قصه ي اون ويلچريا
اونا كه بين شما بودن تمام عمرشون نگرفتين يه دفه از خونه هاشون يه نشون
بخدا توشهرتون سخته نفس نفس زدن بال زخمي داشتن و ناله توي قفس زدن
دلاتون سنگه وسنگا كه ديگه دل ندارن مثل اون ويلچريا اينهمه مشكل ندارن
اونايي كه درداشون يه عمريه همراشونه كه تمام سهمشون يه ويلچراز دنياشونه
مي دونين چه سخته آتيش بگيره سينه هاتون سوزش سينه هاتون باشه يه عمري باهاتون
مي دونين چه سخته كه بچه ها هرروز بشينن ناله ي بابا رو با چشماي گريون ببينن
آدما آي آدماي شهر پررنگ وريا رفته از ياد شما قصه ي اون ويلچريا
اونا كه فرشته ها عاشق سجده هاشونن عرشيا تشنه ي يك قطره از اون دعاشونن
اوناكه موندن و جون دادن تمام عمرشون آره اون غريبه هاي همه بي نام ونشون
بخدا هيچي نمي خوان از شما غيردعا دعاتون سهم اونا دنيا همه اش سهم شما
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/15 در ساعت : 15:5:28
| تعداد مشاهده این شعر :
1125
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.