ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تعليق


تا سگ به خيال گربه اي رفته ست، در اين تله تا كه موش مي سوزد؛

كبريت بزن به خواب اين آخور  يك قلعه پر از وحوش مي سوزد!

تا مشت بر اين شقيقه مي كوبد  هر لحظه و هر دقيقه مي كوبد

اي وااااي! كه در تنور اين خانه  نانواي گران فروش مي سوزد!!!



 



در خربزه آب بود و ما بوديم در سفره ي باز نان نياوردند

ما گرچه صريح زندگي كرديم جز طعنه برايمان نياوردند

آن مهره كه مات  بود، مي دانست. يك راه نجات بود، مي دانست

از آب حيات هم ضرروي تر آن جمله كه بر زبان نياوردند



 



يك قلعه پر از وحوش مي سوزد يك قلعه كه زير آب مي ميرد

تعبير نداشت خواب سنگينش: (( يك مرده كه تووي خواب مي ميرد))

تا قفل و كليد بودكردن داشت. پرچم كه سفيد بود، كردن داشت

لبخند زدند و عكسشان افتاد  ديوار، براي قاب مي ميرد



 



يكباره از اين بهانه ها رستند  سر از بغل جنون در آوردند

چون غسل جنابتي ست، واجب بود اين عرصه به رنگ خون درآوردند

اين قصه ي نسل بي گناهي بود – انگار روايتي شفاهي بود-

از ما كه مريد دار حلّاجيم  افسانه ي سووشون در آوردند



 



اين خانه ز پاي بست ويران است  از هر تب و هر تكانه مي لرزد

اين زلزله ها گسل نمي خواهند تا  زلزله در ميانه مي لرزد

اين خانه ي وارثي ست بيچاره  ابراز هويّتي ست صد پاره

مانند حقيقت است، ناياب است!  يك سينه كه عاشقانه مي لرزد

کلمات کلیدی این مطلب :  تعليق ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1391/6/13 در ساعت : 14:49:39   |  تعداد مشاهده این شعر :  817


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1391/6/14 در ساعت : 14:17:52
سلام بانو
آفرین بر شما
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/6/14 در ساعت : 23:0:58
سلام
اولا چرا چهره مبارک را نمی نمایانید
سایتتان را دیدم
هنوز گلمات درخوری برای گفتن درباره شعرتان نیافتم
من تاکنون وزن های دوری اینگونه نخوانده ام . خودم یکی دو تجربه دارم اما به این قدرت نیست .
شما به دفتر من سری بزن یکی دو شعر بخوان بخصوص با مطلع نمی دانم اگر دستم رسد.... دوری نیست اما مصاریع بلند دارد نظرتان را بسیار نیازمندم . از طرفی شاید باب گفت گویی باز شود
پاینده باشید
..........................................


آقاي شيخ الاسلامي عزيز
حتما شعرهايتان را خواهم خواند
حمید خصلتی
1391/6/23 در ساعت : 10:24:57
این شاعر سالهاست اینگونه فریاد میزند..
ساراسادات باختر
1391/6/13 در ساعت : 16:11:52
سلم خانم گیلانی
کاری متفاوت از شما خواندیم
موفق باشید..
محمدعلی شیخ الاسلامی (شیوا)
1391/6/13 در ساعت : 15:9:48
سلام
کار شگفت انگیزی بود
چنبار دیگر باز خواهم گشت و خواهم خواند . خدمتتان می رسم برای عرض سلام مجدد
فعلا یا حق
........................................................

ممنون. نظر لطف شماست
سید حسن مبارز
1391/6/16 در ساعت : 7:29:53

از آب حيات هم ضرروي تر آن جمله كه بر زبان نياوردند
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1391/6/13 در ساعت : 21:30:29
درود بر شما

كار زيبا ومتفاوتي از شما خواندم

دست مريزاد
بازدید امروز : 4,668 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,720,136
logo-samandehi