با سلام. آقا جواد، شعرت زيبا است و خلاقانه.
فقط 3 نكته داشتم:
1- مصراع اول بيت ما قبل آخر، ميتواند اينگونه باشد:
شبیه گل «به چمن» بود و عین مین بددست / شهید می شوم از چیدنش؟! چه عرض کنم!
2- مصراع اول بيت آخر هم، به نظر اين حقير بار معنايي خوبي ندارد (خدا چه ميداند). پيشنهاد بنده اين است:
تو فکر می کنی او هم...؟! «مگر خدا داند!»/ گناه دارد پرسیدنش؟! چه عرض کنم!
3- مصراع پاياني هم، گير دارد...
-------------------------------------------------------------
سلام آقاي اسماعيلي عزيز
در مورد نكته ي اولي من خيلي با "به چن" ارتباط برقرار نكردم. به چمن بيت رو از زبان صميمي خودش دور ميكنه. فكر كنم همون زيبا خوب باشه.
درباره ي نكته ي دوم بايد عرض كنم كه درسته. بايد بشود:
تو فکر می کنی او هم...؟! كسي چه مي داند!
گناه دارد پرسیدنش؟! چه عرض کنم!
گير مصرع پاياني هم شايد براي تبديل شدن دو هجاي كوتاه به يك هجاي بلند باشه كه كمي از وزن و رووني بيت كم كرده.
در هر حال از شما ممنونم.