غنچه ای زیبا تراویدن گرفت
گوشه ای بر ساقه روییدن گرفت
چون ز نورستن گذشت او بهترین
بین گل ها شا د و شادی آفرین
روزها با آینه در گفتگو
غنچه کی باشد چو من خوش رنگ و رو
کاکتوسی در کنارش ریشه کرد
غنچه ازاین دوستی اندیشه کرد
درگلستان چون عروسی بوده ام
کی ندیم کاکتوسی بوده ام
برگ هایم تازه تر از شبنم است
دیدن هر خارو خس پیشم غم است
کاش اینجا غنچه ای در ریشه بود
این گیاه خار تن در بیشه بود
خشک گردان ساقه اش را ای خدا
تا شوم راحت اجابت کن دعا
گل چو غره گشت بالیدن گرفت
آسمان از خشم باریدن گرفت
گل ز گلبرگش جدا روی زمین
دامن پر چین او شد کم ز چین
سر و پای گل که لرزید و جبین
کاکتوسش گفت با خنده چنین
گر چه مغروری و می نازی بسی
کینه ای در دل ندارم از کسی
جسم خود را گیر زیر برگ من
از چه رو راضی شوی به مرگ من
بی نهایت نیست این پایندگی
میهمانیم این دو روز زندگی
مدینه ولی زاده جوشقان
کلمات کلیدی این مطلب :
کاکتوس ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:29:43
| تعداد مشاهده این شعر :
1038
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.