بنام حق
با عرض سلام
دوست عزیزم جناب معارف شعر را خوب میسراید انتخاب واژه های شاعرانه و خوش آهنگ این شعر را روان کرده است
درجات حالان شاعر در هنگام لحظه ی سرودن مهم است، آفرینشی که حاصل حوصله ای فراخ ترو تخیلی نیرومندتر و دور پروازتر باشد شعر راستین است
ظاهر شعر نشان می دهد که شاعر احساسی غلیظ داشته اما تخیلی دورپرواز نداشته است تخیل دورپرواز حاصلش کنایه، استعاره، تشبیه و...نو است:
این یک نظر کلی بود اما مواردی دیگری که باید توضیح بدهم به شرح زیر است
1-باید دیدی تازه نسبت به اشیا داشت
مثلا چرا باید همیشه فکر کنیم که آفتاب کارش روشنی است؟
چشمم به جــمعه خیره شد ای آفتاب عدل
لختی بتاب ، تا بشود ظلم منکــــــــــــسر
2-قافیه پردازی:
اقوا= متاسفانه عیب اقوا در این غزل مشاهده می شود فقط دوتای آن را مثال می زنم مقتدر و مستتر
3-فروغ فرخزاد می گوید: اگر دید دید امروز باشد زبان هم کلمات خودش را پیدا می کند
در این شعر کلمات امروز کمتر هست کلماتی مثل واژه یا اعصار اگر امروز بکار برده می شوند قدیم هم بوده است
مثلا به جای بساط می توان گفت سفره البته اگرچه وزن به هم می ریزد اما منظور من مثال بود.
4-تک صدایی(لحن یکنواخت):در پنج بیت از این غزل 7 بیتی منادا هست این باعث تکصدایی در شعر می شود یعنی حالت خطابی بیت آمده است
5-فصاحت وبلاغت:
-در این مصرع بین مفعول و فعل فاصله خوبی نیافتاده
قـــــــدری ببارو دشت بیارای و سبز کـُن
-در مصرع زیر با توجه به معنی نیازی به کاما نیست:
در آرزوی یک نفسم ، در هــــــــــوای تو
-در مصرع زیر اگرچه برحسب ضرورت وزن یای بیافکن نیامده است و ظاهر مخفف است اما خوب ننشسته
بفکـــــــــن به خاک پشت ریا ، شاه مقتدر
6-دستور زبان:
اگر نهاد جاندار باشد، فعل در جمع و مفرد با آن مطابقت دارد
در مصرع زیر چون اینجا دل مجاز از نوع علاقه جز به کل است و منظور انسان است پس با دلها باید فعل جمع بیاید
دلهای خسته در طلب توست ، منحــــصر
با آرزوی بهروزی برای دوست گرامی جناب معارف و همه اعضای سایت شاعران پارسی زبان