گوشهايم را
با حرف پر كردند
و سينه ام را با سنگ
و گذاشتند باد
با شش هايم
همان كاري را بكند كه موريانه با درخت
وحالا
چون اسبي ابلق
كه صرع گرفته باشد
خيابانهاي حاشيه شهر را
مي دوم
به دنبال قلبي كه از خودم باشد
و شش هايي كه در آن آزادي برويد...
مجتبي اصغري فرزقي - مشهد
وبلاگ : http://mo1351.blogfa.com/
,fg