بیا و از گناهم؛ یک غزل بردار سهمت را
كه من کتمان نخواهم کرد این روياي نکبت را
تمام خاطراتت را به چاه ويل خواهم ريخت
حتي شعرهای مملو از احساس غربت را
دلم سر در نمي آورد؛ از الفاظ جادويت
و بايد منتظر مي ماند برداري نقابت را
چه خوشبختند شاعرها که در چشمت نمي بينند
جز احساس يكرنگي...كمي حس قرابت را
شنيدي؛ آخرش ديوار هم گوشش به كار آمد
و رسوا كرد موشش خواستگاه زشت تهمت را؟
سر بد عهدي ات برخاستم ازجا و رفتم تا...
چرا بايد بمانم تا ببينم آخرش شايد... عقوبت را
دلم ترسيد؛ شايد يك گناه بي غرض باشي
و دستانم كه پيچيدند سر؛ امكان لذت را.
شعر و نقاشي:
راشين گوهرشاهي
اين شعر بعد از لحاظ نظرات و انتقادات دوستان:
بیا و از گناهم؛ یک غزل بردار سهمت را
كه من کتمان نخواهم کرد این روياي نکبت را
تمام خاطراتت را به چاه ويل خواهم ريخت
و حتي شعرهای مملو از احساس غربت را
دلم سر در نمي آورد؛ از الفاظ جادويت
كه بايد منتظر مي ماند برداري نقابت را
چه خوشبختند شاعرها که در چشمت نديده اند
به جز احساس يكرنگي...كمي حس قرابت را
شنيدي؛ آخرش ديوار هم گوشش به كار آمد
و رسوا كرد موشش خواستگاه زشت تهمت را؟
سر بد عهدي ات برخاستم ازجا و رفتم تا...
نمانم تا ببينم آخرش شايد...عقوبت را
دلم ترسيد شايد يك گناه بي غرض باشي
كه سرپيچيده ام از دست تو؛ امكان لذت را.
دو توضيح ظريف براي بيت:
شنيدي؛ آخرش ديوار هم گوشش به كار آمد
و رسوا كرد موشش خواستگاه زشت تهمت را؟
1-موش مصرع دوم علاوه بر آن ضرب المثل معروف وليكن در نهان؛ اشاره داشت به همان به اصطلاح؛زائده ي موش مانندي كه در حلزوني گوش انسانست و با لرزش در اثر امواج صوتي منجر به شنيدن مي شود و اين به نوعي برداشت علمي تر شده و به روز تر شده اي ازآن ضرب المثل معروف بود.
2-خواستگاه اشاره بود به محل خواستن يا قلب نه محل نشات گرفتن يا خاستگاه مكاني.
وليكن اگر ترجيح درينست كه شعر ساده و روان و خالي از ظرايف ذهني باشد...بهتر است به صورت زير و مطابق نظر اساتيد تغيير كند:
شنيدي؛ آخرش ديوار هم موشش به كار آمد
و رسوا كرد گوشش خاستگاه زشت تهمت را؟
تا نظر شما بزرگواران در راهنمايي اين حقير چه باشد.
با سپاس و امتنان از اساتيد بزرگواري كه شعر را با بلند نظري مورد افاضه و لطف قراردادند و به زيور نقد آراستند.