درودتان
زیبا و دلنشین است
دست مریزاد

سلام بر شما
زیبا بود پاینده باشید

دستانِ زلیخائی ام از پشت به ناچار ...
بر پیرهنت وصله ی ناجور نباشد

خورشیدی و من آدم برفی به خدا چشم ....
بر داشتن ِ از چشم تو مقدور نباشد

سلام جناب هاشمی نژاد بسیار زیباست . لذت بردم از این حس شاعرانه که غزل زیبای حافظ را یاد آور می شود :


بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

درود آقا سید
خواندم زیبا سروده تان را

خورشیدی و من آدم برفی به خدا چشم ....
بر داشتن ِ از چشم تو مقدور نباشد
خیلی زیبا بود. لذت بردم.

درود سید بزرگوار
غزلی زیباست و فاخر / بهره بردم . فزون باد