سلام ، ای اسوه ی مهر و ادب
*
« می خواستم از مهر تو لبریز نباشم »
در خواندن شعرت دَلَه و هیز نباشم
« مثل چمن زندگیت سبز برویم »
در دیدن شهر تو به تبریز نباشم
« می خواستم آئینه شوم بر سر راهت »
ای مغبچگان ماتِ دَمِ گرم نگاهت
« در گوشه ای از نقطه ی پرگار خیالت »
عرفان شده یک شهر و تمنٌاش ایالت
« می خواستم از مهر تو آئینه بسازم »
ترسم همه این بود که دیرینه بسازم
« امٌا چکنم قافیه را باخت نگاهم »
من تارم و « شبکورِ تو » ای صبحِ پگاهم
« شد آنچه نباید بشود دل زتو برگشت »
مجنون تو آواره این کوه و کمر گشت..
<<<<<<<<<<<
درود و سلام خدمت جناب آیت اللهی عزیز
حضور سرشار از مهربانی و ابراز لطفتان را سپاس
شرمنده محبت های همیشگیتان هستم ، همواره سلامتیتان بر قرار