ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به ابراهیم حاتی کیا و مزرعه ای که سوخت

به ابراهیم حاتی کیا و مزرعه ای که سوخت





راوی این غزل منم ، ترکش ترکشی که شکسته یک پر را
ترکش کوچکی که می فهمد فرق یک تانک با کبوتر را

در درآغاز کار مین بودم بر سرم یک فشار کوچک هم
می توانست منفجر بکند مغز یک تانک یا نفربر را

ساختندم به جبهه آوردند چند روزی گذشت تا اینکه
در شبی تیره کاشتند مرا صبح فردا که فتح خیبر را...

صبح فردا صدای ملتهبی پشت بی سیم گفت "یا زهرا"
چه بگویم قیامتی برخاست که سرافکنده کرد محشر را

زوزه ی توپ نعره ی موشک شیهه ی لوله ی مسلسل ها
در هوا خون و خاک می دیدم بر زمین قطعه قطعه پیکر را

ما ولی زیرخاک می گفتیم کار یک مین ضد تانک این است
وقتی از رویمان عبور کنند منفجر می کنیم معبر را

تانکها رد شدند از آر پی جی و خزیدند سمت معبر ما
دوستانم همه عمل کردند تا که من آخرین نفر بر را...

من ولی واقعا نمی دانم از چه آن لحظه منفجر نشدم
و فقط عاجزانه دیدم که تانکها می زدند سنگر را

هر چه کردم که منفجر بشوم نشدو رد شدند بعثی ها
زیر پاهایشان نمی دیدند بهت یک مین گیج و ابتر را

سالها زیر خاک پوسیدم توی این سالها چه ها دیدم
با تمام وجود حس کردم سختی جنگ نابرابر را

الغرض هشت سال جان کندم تا شنیدم که جنگ پایان یافت
همه کم کم به خانه بر گشتند تا بسازند باز کشور را

زندگی باز زنده شد هر چند خانه آن خانه ی گذشته نبود
مادری صحبت پسر گم کرد خواهری سایه ی برادر را

همه رفتند وباز من ماندم خسته و ناامیدو فرسوده
به امیدی که باز برگردند پاکسازی کنند معبر را

سالها می گذشت تا اینکه ظهر یک روز داغ شهریور
یک کبوتر نشست بر رویم و تکان داد روی من پر را

آه من ترکش همان مینم ترکش مین احمق و گیجی
که بجای دریدن یک تانک منفجر کرد یک کبوتر را
کلمات کلیدی این مطلب :  به ، ابراهیم ، حاتی ، کیا ، و ، مزرعه ، ای ، که ، سوخت ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/23 در ساعت : 15:59:32   |  تعداد مشاهده این شعر :  1537


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

میثم خالدیان
1390/3/24 در ساعت : 15:4:1
سلام؛
دست مریزاد واقعا...
محشر بود عزیز
احسان اکابری
1390/3/24 در ساعت : 7:11:44
سلام آقای سجادی عزیز


امیدوارم حالتون خوب باشه

شعرتون رو دوباره خوندم
قشنگ بود
براتون سلامتی و موفقیت ارزو دارم
بازدید امروز : 4,987 | بازدید دیروز : 12,771 | بازدید کل : 121,747,232
logo-samandehi