زخم امشب ترکتازی می کند
با حریم عشق بازی می کند
باز امشب زخمها گل می کنند
درد را با ما تناول می کنند
باز امشب عاشقی تعبیر شد
روحم از فرط عطش تقطیر شد
خلسه های خلوتم بر باد رفت
تا محاق بغضها فریاد رفت
کوچه های عاشقی تعبیر شد
تا بلوغ جاده ها تکثیر شد
جاده از پیچ حواشی هم گذشت
هفت اقلیم دلم گرداب گشت
برد ما را یک غرور مشرقی
تا طلوع چشمهای عاشقی
چار سوی عشق در زنجیر بود
یک عطش در توبره ی تسخیر بود
تاخت بر زنجیرها اسب خیال
دور شد آیینه از مرز زوال
فاش شد تصویرها ی ساز گار
ارتباط محکم حلاج و دار
التهاب زخمهای ریشه دار
سالهای اعتکاف ذوالفقار
نغمه های عاشق امن یجیب
خونبهای رایت فتح قریب
عشق بود و کوفیان دستها
گله های مانده در بن بست ها
در مسیر چشم ها تشویش بود
التهاب سایه ها در پیش بود
نیل عاشق واره ها موسی نداشت
مارها بود و کسی عصّا نداشت
التماس بغضها هرروزه بود
کو چه ها لبریز از دریوزه بود
هر که آنجا پلک احساسش پرید
پرده های عاشقی را می درید
هر که آنجا پشت بر گهواره کرد
جامه ها را با زلیخا پاره کرد
کاش می شد ریگزاری فرض کرد
عاشقی را از ابوذر قرض کرد
در سراندیب زمین مهجور شد
از همان آغاز چون منصور شد
در هیاهوی غریب بغض و درد
با گلوی عاشقی فریاد کرد:
مرگهای تشنه ، ای پتیاره ها
وارثان رایت شبغاره ها
مردم از فرط عطش در آب تان
عقده های مانده در گرداب تان
محو شد در خشمتان پرچین عشق
گامهای خسته و سنگین عشق
اعتبار عشق طرح دارهاست
ماجرای میثم تمارهاست
عشق شرح چشمهای ناب نیست
در حریم عاشقی ایجاب نیست
عشق یعنی:استخوان و یک پلاک
سالها تنهای تنها زیر خاک