هر آن کسی که به دنیا ز دین عنان دارد ز خوان خلوت یاران غمی گران دارد
کسی که طعم نداری چشیده می داند که شام تار رفیقان سحر چه سان دارد
به رغم مدعیان غریب پا در گل رها ز جام و جهان ، دل شرر به جان دارد
خوش آن نماز و نیازی که با تلالو عشق حکایتی ز فتوت به ارمغان دارد
ثواب روزه و حج و نماز آنکس برد خبر ز حال ضعیفان ناتوان دارد
کجاست محرم شب ، آن امیر محفل عشق همان که در دل شب راه آسمان دارد
مکن به چشم حقارت نگاه یاران را بسا شهی که به شب حال یک شبان دارد
غلام نرگس مستان شد از سر تقوی هر آنکه تا سر جان سر بر آستان دارد
گذر چو باد صبا محفل نداران را که خاک تشنه نظر سوی آسمان دارد
تفقدی ز تنعم به حکم وجدان کن حساب مهر تو بی شک خدای جان دارد
کلید گنج سعادت به زهد و دانش نیست دلی شکسته بجو آنکه غم نهان دارد
کنون که چشمه مکنت زلال می جوشد ز دولتت تو ببخشای تا توان دارد
یقین کسی که بشوید غمی ز گوشه دل بدان که گوشه چشمی بدان جهان دارد
نهال شوق نشاندن به باغ عشق و امید به مهر رب جهان بار جاودان دارد
هزار نکته نهفته است در طریقت عشق خوش آنکه از کرمش سرّ عاشقان دارد
تبسمی به لب رنجدیدگان دیدن ز جنت و ملکوتش سری گران دارد
حکایت شب هجران چنان رسد پایان که گویی از ازل این روز شادمان دارد
تاریخ ارسال :
1392/7/13 در ساعت : 22:26:49
| تعداد مشاهده این شعر :
696
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.