باز امشــب دلــم بهـــانه گرفت
حالتی خیس و شاعرانه گرفت
باز امشـــب میــان آتش و دود
شعله ای بر زد و زبانه گرفت
پـیـشتــر کـــودک نجیبــی بود!
تا که پایش برون خانه گرفت
ازمن امشب عروسکی میخواست
گفتمش نه!، بنــای نـاله گرفت
کودکــانه کنـار کوچــه نشسـت
از من خستـه دل کنـاره گرفت
سنـــگ برداشتـــه به لجبـازی
شیشـه ی عقل را نشانه گرفت
بـا یکــــی بستنــــی فــریفتمش
شب پیشین که نوبرانه گرفت
دهنــــش مـــزّه کرده انگــاری
که چنیـن خوی ظالمـانه گرفت
ادبــش میکنــــم اگـــر واحــــد
مهلتـــی از غم زمــــانه گرفت
تاریخ ارسال :
1392/7/29 در ساعت : 1:51:53
| تعداد مشاهده این شعر :
714
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.