ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



پس از عاشورا


ذوالجناح می تازد
تا می آیم ببینمت
جهان مرا دور می زند
دور می زند
دور می زند
ذوالجناح حرف هایم را می دواند تا خسته شوم و ببازم
بازنده منم
زمین خورده منم
ایمیل های عاشقانه
اشک های بی مصب
کلنجار درد و دوری
و خیمه ای آتش گرفته
«دستت نسوزد آقا این چای خیلی داغ است»
کودکانی که می دوند بی بازی، بی توپ، بی عروسک
«ندو جلوی ماشین
صبر کن خودم برایت نذری می آورم»
سرم جهان شلوغ حرف ها و گره هاست
سرم میدان جولان تهمت های اشک آور است
از زمان آدم به زبان آدم
ذوالجناح می تازد
زمین روحم درد می کند
شمر, دستور بریدن سرت را گرفته است
شمر, لباس قرمزش درد می کند
شمر, لباس قرمزش بوی نا گرفته است
صداهایی گنگ جیغ می کشند
صداها به پرچم های سبز یورش می برند
از سمت عاشورای شصت و یک به جهان برمی گردم
ظهر عاشورا
قیافه ی حق به جانبی دارد
نمی شناسمش
شمر روی بدنت اسب می دواند
عصر خونینی است هنوز هم
عاشورا مگر تمام نشد؟
عاشورا مگر با خطابه های زینب...
پرچم ها را به آتش می کشند
خیمه ها را ... نه!
خانه ها
ماشین های واژگون
آدم ها را
آدم ها را که سر بریدند
نیزه ها شاهدند
خرابه ی شام هنوز خون گریه می کند صدای کودکی سه ساله را
کودک سه ساله از تحریفات نبود؟
اسب ها شرمگین و بی گناه بی که بدانند مجری کدام جنایت تاریخ‌اند
بزرگ ترین گناه آدم را مرتکب می شوند
اسب ها تاریخ عمر مرا هم شخم می زنند
ذوالجناج هنوز بی قرار می دود
ظهر عاشوراست
قرار بود کربلا غوغا باشد
غذاهای نذری آفتاب را کلافه کرده است
نماز پشت صف می ایستد به نوبت
ذوالجناح
خسته و خونی و بی رمق
شب را روی پرده می کشد
صدای دهل و سنج های ناگهان به دنیا آمده
تمام محله را زخم می زند
باران گرفته است
گریه ها در حلقوم چشمانم خفه شده اند
جوی خون راه افتاده است
بوی خون تازه می دهد شهر
پنجره های خانه ام در خون شنا می کنند
ذوالجناح دیگر از تاریخ می زند بیرون
صدا به گوش روضه های واژگون رسیده است
هزاربار می میرم که نشنوم:
"زینب مضطر, زینب پریشان .........."
پریشانی به خواب او هم نمی رسد قدش
یزید دوباره دستور قتل عام می دهد
هزاران کودک کال
 با لبخند زنده به گور می شوند
صبر کن عکس یادگاری بگیریم
در عکس, یاد ایمیل های عاشقانه ام می افتم
یاد فرات شرمگین
یاد مردی که هر روز در تاریخ تکرار می شود
شبیخون می زند و با صورت به زمین می افتد
در عکس لبخند بزن
یزید گیسوپریشان و اصلاح نکرده بیرون می خزد از پناهگاهش
و آهسته از کادر خارج می شود
شعرم را فرات ادامه می دهد ...


 
کلمات کلیدی این مطلب :  عاشورا . شعر اعتراض ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/8/25 در ساعت : 23:46:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  1778


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صادق ایزدی گنابادی
1392/8/30 در ساعت : 22:0:20
سلام بر شاعر محترم

اصولا این گونه شعر گفتن بسیار سخت و طاقت فرساست این که شما بخواهید تصاویری از خون و ایمیل های عاشقانه و یزید اصلاح نکرده را در ساختار یک شعر بگنجانید و این ها بتوانند یک هارمونی قائم به شعر و نه محتوا به وجود بیاورند ،

کار به اندازه ی شکستن کمر رستم سخت می شود البته شاید این کار از عهده ی شاعران حرفه ای و قلدر بر آید اما نه شاعر این شعر

تصاویر متنوع و گوناگون بدون اینکه باید یکدیگر تشکیل یک فرم درونی منسجم بدهند فقط زیر هم چیده شده اند البته من می فهمم که شعر به لحاظ محتوایی ومفهومی از انسجام بر خوردارست یعنی شاعر دارد در یک فضای اجتماعی از دهل و سنج و تحریف و به تاخیر اندختن نماز در هنگام عزاداری و ظلم ...انتقاد می کند اما همه ی این انسجام مرهون و متکی به قابلیتهای محتوایی اثر است و نقش شاعر برای به نمایش در اوردن ان به شکل شاعرانه مفقود و کم اثر می باشد و اگر جان مایه ای از شاعرانگی در ان دیده می شود کاملا بر گرفته از تصاویر به شدت انتراعی و فاقد حس و حال است

شمر لباس قرمزش درد می کند و ... از قبیل همان تصاویر انتزاعی و دهن پرکنی است که انگار می توان روزی صدها جمله و پاره ها ی اینچنیی را ساخت و تولید کرد

متاسفانه برای بعضی از شاعران ما چنین جا افتاده است که می توان با قلمبه گویی هایی از قبیل پنجره های خانه ام در خون شنا می کنند شعر ساخت در صورتیکه این تصور غلط ،و بی اندازه گمراه کننده است قلمبه گویی خوب است به شرط اینکه شاعر بتواند برجستگی های ناجور ان را با هنر مندی مهار کند و به معنای دیگر این قلمبه ها و حرف های دهن پرکن را تسلیم اراده شاعرانه و هنر مندانه خود بکند

شاعر محترم باید بداند که پاره ی صدای دهل و سنج ناگهان به دنیا امده است /تمام محله را زخم می زند به شدت لوث فاقد منطق شاعرانه و تعبیر به دنیا امده از نوعی سستی زبانی برخوردارست و فقط می توان از مفهوم دفاع کرد ولاغیر



شعار زدگی بر کل اثر انچنان سایه انداخته است که حتی به مخاطب اجازه تنفس در یک فضای ادبی نمی دهد خوب است که است که بزرگان سایت جند مقاله در خصوص تفاوت شعار و شعر در سایت بنویسند تا شاعران جوان و مبتدی حداقل هایی در خصوص تفاوت این دو مقوله بدانند "من این جمله را روزی هزار بار می میرم و زنده می شوم زینب مضطر .. .. چیزی جز شعار نیست ضمن اینکه تعبیر می میرم و زنده می شوم از تعابیر دم دستی است و نیز از ان دسته زنجموره هایی است که حتی در زبان عامیانه نیز تکراری شعار الو د گشته و امروز بنده بی سواد عامی نیز از ترس اینکه به اغراق و زیاده گویی متهم شوم به کار نمی برم

خانم محترم متوجه باشند استفاده از هر کلمه ای و تصویری کمک به شعر نخواهد کرد "با لبخند زنده به گور می شوند لبخند جایگاهش کجاست

بعضی از پاره ها این شعر از حشو و کلمات زاید نیز رنج می برد "نماز پشت صف ایستاده به نوبت " با توجه به کلمه صف به نوبت حشو است ضمن این پشت صف نیز ضعیف سست به نظر می رسد که می توانست در انتهای صف باشد

جمع بستن گریه نیز از این سهل انگاریهای زبانی است که باید شاعر به صورت جدی به ان فکر کند در پایان بگذارید از یک پاره در حد جهانی و شاهکار نیز بگویم "شعرم را فرات ادامه می دهد "عجب پایان بندی برای این شعر ضعیف شکل گرفته است و البته همین یک اتفاق هم برای یک شعر کافی است و من به شاعر برای تولید این پاره تبریک می گویم ای کاش شاعر برای همه ی انچه را که در بالای این پاره گفته است می گذاشت

.......

و شعرم را فرات ادامه می دهد

آنگاه من به شاعر افرین می گفتم و صد البته افرین گفتن همچو منی حتما افتخاری بر تارک شعر نمی نشاند و من فقط خواستم با این جمله شوق و علاقه ام را به این پاره نشان بدهم
عبدالله عمیدی
1392/8/27 در ساعت : 22:28:51
...تا ابدیت از ذهن تو خالی نماند
فرات ادامه می دهد
حتی آنسوتر از منجمد شمالی و جنوبی
و این تویی که مرا حتی برای خودم معنی کرده ای
فرات ادامه می دهد
و...
درود فرشتگان و پاکان و عاشورائیان بر شما

ببخشید
سلام

...................................................
حضورتان را ارج می نهم. سپاسگزارم
علی‌رضا رضایی (مجنون)
1392/8/27 در ساعت : 21:15:39
سلام
این شعر فوق العاده است
چیزی بالاتر از اینکه به آن بگویم معرکه
.......................................

تهرانی: خیلی لطف داری. این شعر شده شبیه شعرهای خودت. سپاس

وحیده افضلی
1392/8/25 در ساعت : 23:59:38
وای نسرین وای ... من نمی تونم دروغ بگم... کم پیش میاد من با شعری گریه کنم... نسرین ! من ... این من ِ خسته ی اینروزها که عمق خستگی ام را تو خوب میدانی، الان صورتم از اشکهای بی اختیار ریخته، خیس است... قلبم درد گرفت وسط های شعرت...فشار بود روی سینه ام اونقدر که می دویدم تا به آخرش برسم...توان نداشتم...آن همه سکوت کشنده قرار بود به این فریاد بیانجامد ؟
کشت مرا این فریاد ناگهانی ات...
شهاب الدین رهنما
1392/8/26 در ساعت : 23:49:17
سلام خانم حیایی
دست مریزاد
رفتن به مسیری اینگونه سخت و خطرناک است.
اثری که در خود هم معنویت دارد و هم اعتراض. و این اعتراض تنها کسانی می فهمند که درد تو را دارند و مثل تو دردهای زمانه را هجی می کنند.
در نهایت هم احساسم با شما و خانم افضلی که بسیار زیبا شعور حساس خودشان را در لابه لای واژه ها به تماشایمان سپردند.
موفق باشید و شاعر بمانید.

............................................
سپاسگزارم. به حق هم همینطور است. نوشتن از این درد راه رفتن بر لبه ی تیز تیغ است
رضا اسماعیلی
1392/8/27 در ساعت : 20:58:30
سرم ، جهان شلوغ حرف ها و گره هاست
سرم ، میدان جولان تهمت های اشک آور است
از زمان آدم به زبان آدم
ذوالجناح می تازد
زمین روحم درد می کند .

*****

خواهر شاعرم ، خانم تهرانی :
در جان شعر شما ، حقیقت روشنی موج می زند که برق آن چشم های شب زده را می آزارد .

« اگر می خواهی حقیقتی را نابود کنی ، خوب به آن حمله نکن ، بد از آن دفاع کن » ، و این دردی ست که پشت نقاب مسلمانی ، بسیاری از ما به آن مبتلاییم !

شعر « پس از عاشورا » زبانی سرخ و جانی سبز دارد . این راه روشن را ادامه دهید .
یا علی

......................................
تهرانی: می پندارم مسئول قدم های روحی هستم که مرا می سپرد. ممنون جناب اسماعیلی و چشم و سپاس
محمد حسین انصاری نژاد
1392/8/28 در ساعت : 6:3:55
سلام بانو
کارعاشورایی پرتپش واندیشمندانه ای است بادرکی صحیح ازقیام عاشورا.
ماجورباشید.
...........................................
شاگردی می کنم جناب انصاری نژاد. سپاسگزارم
امیر سیاهپوش
1392/9/2 در ساعت : 8:53:30
دست مریزاد بانوی متعهد و فکور
خیلی خوب بخصوص این بخش عالی است:
«من این جمله را هزاربار می میرم و زنده می شوم:
"زینب مضطر, زینب پریشان .........."
پریشانی به خواب او هم نمی رسد قدش»

چه حرف بزرگی! ما رایت الا جمیلا
زینب جز زیبایی ندید و در تماشای زیبایی، پریشانی جایی ندارد.
.........................................
شما بزرگوارید و من سعادتمند که در کنار شاعر متعهدی چون شما می آموزم
خلیل ذکاوت
1392/9/5 در ساعت : 13:45:42
سلام
خانم حیایی!
این توضیحی که داده اید، هیچ ربطی با آن دو بند شعرتان ندارد؛ ((سراپا)) یعنی سرتاپا/همه/تمام/همه ی اعضا/اندام و سلسله جنبان یعنی کسی یا چیزی که زنجیر/زنجیره ای را تکان می دهد یا در واقع باعث استحکام و دوام و قوام قضیه ای یا موضوعی یا شخصی یا خاندانی و خانواده ای می گردد.
خب حالا با این توضیح مختصر، عرض کنم که آن چیزی که شما در این دو خط از شعرتان مد نظرتان بوده نه تنها محقق نشده بلکه عکس آن رخ داده است.
شما از ((سراپا)) احتمالا منظورتان سرپا بوده که ((ایستادن)) و نظایر این معنی می دهد. ((سلسله جنبان)) را هم - خیلی معذرت می خواهم - درست نفهمیده اید. دیگر این که خواهرم اگر می خواهی در شعر پیشرفتی بکنی، نقدهای دلسوزانه را جدی بگیر؛ خیلی دلت را به این تعریف ها و تعارف های بی جا و بیهوده و هیجانات خانمانه! خوش مکن. در این سایت شکرخدا کسی با کسی دشمنی ندارد. پایدار و برقرار باشی. والسلام
.......................................
جناب ذکاوت گمانم نتوانستم درست بگویم با این حال این دو بخش را که فرموده اید در شعرم تغییر دادم. راستش آنقدر بزرگ شده ام که فرق میان تعریف سازنده و بیهوده را بدانم. باز هم از لطف حضورتان تشکر می کنم
سینا شهیدا
1392/8/27 در ساعت : 18:43:48
سوگسروده هاي دودآلودي كه پساعاشوراها جلوه گري مي كنند و اربعيني ، در عمق قلبها خون به پا مي كنند ترجمان زينبي از حسيني ترين روايات رهائي و راستي و صلابت و عشقند.اين قلم به يمن عاشوراي 61 چه بسيار تا همين عاشورا سوز به ارمغان آورده است و من بارها به زيارت اين شعر رفتم و بارها از خويش رها شدم. دوصد سپاس.
..........................................
تهرانی: به لطف خوانده اید. سپاسگزارم
اکرم بهرامچی
1392/9/1 در ساعت : 21:59:24
سلام خانم تهراني عزيز
خيلي خيلي عميق بود و عالي
فقط در دو جا جمله ها بهتره محاوره اي باشن تا بيشتر توي اين شعر جاي خودشونو باز كنن
«دستت نسوزد آقا این چای خیلی داغ است»

صبر کن خودم برایت نذری می آورم»
...........................................
ممنون سرکارخانم بهرامچی عزیز و سپاس برای بیان نظرتان درباره ی جمله های محاوره. می دانیم که جمله های محاوره هم در داستان ها به دو گونه بیان می شوند و من در این شعر ترجیح دادم از این ادبیات استفاده کنم. پاینده باشید
ساراسادات باختر
1392/9/3 در ساعت : 14:48:51
سلام خانومی
بسیار تاسف بار سرودید
اجرت با حضرت زهرا س
مبینا مقدسی
1392/8/28 در ساعت : 1:7:24
درود

این شعر کلاس پر احساسی بود

بسیار بهره بردم ، بی نهایت سپاس

..........................................

تهرانی: ممنون از حسن توجهتان. همواره می آموزم. سپاس
صادق ایزدی گنابادی
1392/9/3 در ساعت : 0:9:50
سلام بر شاعر محترم

ای کاش به جای تعریف و تمجید از شعرتان و مطرح کردن اتهام نقد غیر حرفه ای (که امروزه بسیار هم نخ نما شده است ) به مطالب بنده، حداقل یک سطر توضیح در خصوص موضوعات چند گانه ای که مطرح نمودم می دادید

مشک ان است که ببوید نه ان که عطار بگوید

خانم محترم

هیچ وقت شاعر به شعرش الصاق نمی شود که در مورد استعارات و کمالات آن صحبت کند شعر باید خود بیان کننده خودش باشد و خودش به فریاد خودش برسد
تارا محمدصالحی
1392/9/10 در ساعت : 11:52:50
سلام
شعرتون رو خیلی دوست داشتم
فلش بکها به گذشته و باز ماهرانه بر گشتن باه حال
پایان بندی خوب
ممنون
اکرم بهرامچی
1392/9/3 در ساعت : 20:56:48
سلام خانم حياتي عزيز
قصدم ناراحت كردن شما نيست اما اگر ترجيح ميداديد اينطور از شيوه ي بيان استفاده كنيد قبل از آن نمي نوشتيد ندو جلوي ماشين /قصدم فقط بهتر شدن اثر شماست
..........................................
تهرانی: ندو فعل امر است و به صورت مفرد آورده می شود. من که نمی توانم بگویم فرزندم ندوید جلوی ماشین. می توانم؟
خلیل ذکاوت
1392/9/3 در ساعت : 13:24:38
سلام
سپیدی سرشار از مفهوم و معنا
اما یکی دو خط آن را بنده نفهمیدم:

تا می آیم سراپا شوم
و
عاشورا مگر با خطابه های زینب سلسله جنبان یزید نشد؟

اگر توضیح بدهید، ممنونم
.........................................

ممنون از حضورتان. یعنی من زمین خورده ی ماجرای عاشورایم. عاشورای امروز با عاشورای شصت و یک خیلی فرق دارد.

کربلا در کربلا می مرد اگر زینب نبود
اکبر نبوی
1392/9/3 در ساعت : 17:35:22
درود بر سرکار عالی
این شعر خوب، خوابگردی یک مرثیه خوان عاشق است. و خوابگردی در عالم شعر، به شهود پس از خلسه می ماند. یک نوع مستی است. طرزی دیگر از بیخودی است. وقتی انسان با خود نیست، گاه به سماع آتش می پردازد و گاه به نغمه ی جانستان نی پناه می برد و می موید و می موید. زمان را چنگ می زند. خورشید را تکه تکه بر سر و روی می ریزد. خوابگردی شاعرانه یک موقعیت و زمان پر از انرژی و انفجار است. هنگامی که انرژی آزاد می شود، شاعر نه با خود است و نه به خود. حتی اگر سخن اش به هذیان گویی و پریشان ذهنی تعبیر شود، بر او حرجی نیست. و خوشا این _ به ظاهر _ پریشان گویی ها.
نکته ای هم در باره ی طرز پاسخ تان به جناب ایزدی بزرگوار دارم که اگر موافق باشید به شکل خصوصی برای تان می نویسم.
سربلند باشید و هماره پر از این نوع خوابگردی ها
......................................................
تهرانی: جناب نبوی ممنون از لطف حضورتان. با کمال میل سراپا گوشم
بازدید امروز : 11,003 | بازدید دیروز : 6,073 | بازدید کل : 122,930,606
logo-samandehi