...تا ابدیت از ذهن تو خالی نماند فرات ادامه می دهد حتی آنسوتر از منجمد شمالی و جنوبی و این تویی که مرا حتی برای خودم معنی کرده ای فرات ادامه می دهد و... درود فرشتگان و پاکان و عاشورائیان بر شما ببخشید سلام ................................................... حضورتان را ارج می نهم. سپاسگزارم
|
سلام این شعر فوق العاده است چیزی بالاتر از اینکه به آن بگویم معرکه ....................................... تهرانی: خیلی لطف داری. این شعر شده شبیه شعرهای خودت. سپاس
|
وای نسرین وای ... من نمی تونم دروغ بگم... کم پیش میاد من با شعری گریه کنم... نسرین ! من ... این من ِ خسته ی اینروزها که عمق خستگی ام را تو خوب میدانی، الان صورتم از اشکهای بی اختیار ریخته، خیس است... قلبم درد گرفت وسط های شعرت...فشار بود روی سینه ام اونقدر که می دویدم تا به آخرش برسم...توان نداشتم...آن همه سکوت کشنده قرار بود به این فریاد بیانجامد ؟ کشت مرا این فریاد ناگهانی ات...
|
سلام خانم حیایی دست مریزاد رفتن به مسیری اینگونه سخت و خطرناک است. اثری که در خود هم معنویت دارد و هم اعتراض. و این اعتراض تنها کسانی می فهمند که درد تو را دارند و مثل تو دردهای زمانه را هجی می کنند. در نهایت هم احساسم با شما و خانم افضلی که بسیار زیبا شعور حساس خودشان را در لابه لای واژه ها به تماشایمان سپردند. موفق باشید و شاعر بمانید. ............................................ سپاسگزارم. به حق هم همینطور است. نوشتن از این درد راه رفتن بر لبه ی تیز تیغ است
|
سرم ، جهان شلوغ حرف ها و گره هاست سرم ، میدان جولان تهمت های اشک آور است از زمان آدم به زبان آدم ذوالجناح می تازد زمین روحم درد می کند . ***** خواهر شاعرم ، خانم تهرانی : در جان شعر شما ، حقیقت روشنی موج می زند که برق آن چشم های شب زده را می آزارد . « اگر می خواهی حقیقتی را نابود کنی ، خوب به آن حمله نکن ، بد از آن دفاع کن » ، و این دردی ست که پشت نقاب مسلمانی ، بسیاری از ما به آن مبتلاییم ! شعر « پس از عاشورا » زبانی سرخ و جانی سبز دارد . این راه روشن را ادامه دهید . یا علی ...................................... تهرانی: می پندارم مسئول قدم های روحی هستم که مرا می سپرد. ممنون جناب اسماعیلی و چشم و سپاس
|
سلام بانو کارعاشورایی پرتپش واندیشمندانه ای است بادرکی صحیح ازقیام عاشورا. ماجورباشید. ........................................... شاگردی می کنم جناب انصاری نژاد. سپاسگزارم
|
دست مریزاد بانوی متعهد و فکور خیلی خوب بخصوص این بخش عالی است: «من این جمله را هزاربار می میرم و زنده می شوم: "زینب مضطر, زینب پریشان .........." پریشانی به خواب او هم نمی رسد قدش» چه حرف بزرگی! ما رایت الا جمیلا زینب جز زیبایی ندید و در تماشای زیبایی، پریشانی جایی ندارد. ......................................... شما بزرگوارید و من سعادتمند که در کنار شاعر متعهدی چون شما می آموزم
|
سلام خانم حیایی! این توضیحی که داده اید، هیچ ربطی با آن دو بند شعرتان ندارد؛ ((سراپا)) یعنی سرتاپا/همه/تمام/همه ی اعضا/اندام و سلسله جنبان یعنی کسی یا چیزی که زنجیر/زنجیره ای را تکان می دهد یا در واقع باعث استحکام و دوام و قوام قضیه ای یا موضوعی یا شخصی یا خاندانی و خانواده ای می گردد. خب حالا با این توضیح مختصر، عرض کنم که آن چیزی که شما در این دو خط از شعرتان مد نظرتان بوده نه تنها محقق نشده بلکه عکس آن رخ داده است. شما از ((سراپا)) احتمالا منظورتان سرپا بوده که ((ایستادن)) و نظایر این معنی می دهد. ((سلسله جنبان)) را هم - خیلی معذرت می خواهم - درست نفهمیده اید. دیگر این که خواهرم اگر می خواهی در شعر پیشرفتی بکنی، نقدهای دلسوزانه را جدی بگیر؛ خیلی دلت را به این تعریف ها و تعارف های بی جا و بیهوده و هیجانات خانمانه! خوش مکن. در این سایت شکرخدا کسی با کسی دشمنی ندارد. پایدار و برقرار باشی. والسلام ....................................... جناب ذکاوت گمانم نتوانستم درست بگویم با این حال این دو بخش را که فرموده اید در شعرم تغییر دادم. راستش آنقدر بزرگ شده ام که فرق میان تعریف سازنده و بیهوده را بدانم. باز هم از لطف حضورتان تشکر می کنم
|
سوگسروده هاي دودآلودي كه پساعاشوراها جلوه گري مي كنند و اربعيني ، در عمق قلبها خون به پا مي كنند ترجمان زينبي از حسيني ترين روايات رهائي و راستي و صلابت و عشقند.اين قلم به يمن عاشوراي 61 چه بسيار تا همين عاشورا سوز به ارمغان آورده است و من بارها به زيارت اين شعر رفتم و بارها از خويش رها شدم. دوصد سپاس. .......................................... تهرانی: به لطف خوانده اید. سپاسگزارم
|
سلام خانم تهراني عزيز خيلي خيلي عميق بود و عالي فقط در دو جا جمله ها بهتره محاوره اي باشن تا بيشتر توي اين شعر جاي خودشونو باز كنن «دستت نسوزد آقا این چای خیلی داغ است» صبر کن خودم برایت نذری می آورم» ........................................... ممنون سرکارخانم بهرامچی عزیز و سپاس برای بیان نظرتان درباره ی جمله های محاوره. می دانیم که جمله های محاوره هم در داستان ها به دو گونه بیان می شوند و من در این شعر ترجیح دادم از این ادبیات استفاده کنم. پاینده باشید
|
سلام خانومی بسیار تاسف بار سرودید اجرت با حضرت زهرا س
|
درود این شعر کلاس پر احساسی بود بسیار بهره بردم ، بی نهایت سپاس .......................................... تهرانی: ممنون از حسن توجهتان. همواره می آموزم. سپاس
|
سلام بر شاعر محترم ای کاش به جای تعریف و تمجید از شعرتان و مطرح کردن اتهام نقد غیر حرفه ای (که امروزه بسیار هم نخ نما شده است ) به مطالب بنده، حداقل یک سطر توضیح در خصوص موضوعات چند گانه ای که مطرح نمودم می دادید مشک ان است که ببوید نه ان که عطار بگوید خانم محترم هیچ وقت شاعر به شعرش الصاق نمی شود که در مورد استعارات و کمالات آن صحبت کند شعر باید خود بیان کننده خودش باشد و خودش به فریاد خودش برسد
|
سلام شعرتون رو خیلی دوست داشتم فلش بکها به گذشته و باز ماهرانه بر گشتن باه حال پایان بندی خوب ممنون
|
سلام خانم حياتي عزيز قصدم ناراحت كردن شما نيست اما اگر ترجيح ميداديد اينطور از شيوه ي بيان استفاده كنيد قبل از آن نمي نوشتيد ندو جلوي ماشين /قصدم فقط بهتر شدن اثر شماست .......................................... تهرانی: ندو فعل امر است و به صورت مفرد آورده می شود. من که نمی توانم بگویم فرزندم ندوید جلوی ماشین. می توانم؟
|
سلام سپیدی سرشار از مفهوم و معنا اما یکی دو خط آن را بنده نفهمیدم: تا می آیم سراپا شوم و عاشورا مگر با خطابه های زینب سلسله جنبان یزید نشد؟ اگر توضیح بدهید، ممنونم ......................................... ممنون از حضورتان. یعنی من زمین خورده ی ماجرای عاشورایم. عاشورای امروز با عاشورای شصت و یک خیلی فرق دارد. کربلا در کربلا می مرد اگر زینب نبود
|
درود بر سرکار عالی این شعر خوب، خوابگردی یک مرثیه خوان عاشق است. و خوابگردی در عالم شعر، به شهود پس از خلسه می ماند. یک نوع مستی است. طرزی دیگر از بیخودی است. وقتی انسان با خود نیست، گاه به سماع آتش می پردازد و گاه به نغمه ی جانستان نی پناه می برد و می موید و می موید. زمان را چنگ می زند. خورشید را تکه تکه بر سر و روی می ریزد. خوابگردی شاعرانه یک موقعیت و زمان پر از انرژی و انفجار است. هنگامی که انرژی آزاد می شود، شاعر نه با خود است و نه به خود. حتی اگر سخن اش به هذیان گویی و پریشان ذهنی تعبیر شود، بر او حرجی نیست. و خوشا این _ به ظاهر _ پریشان گویی ها. نکته ای هم در باره ی طرز پاسخ تان به جناب ایزدی بزرگوار دارم که اگر موافق باشید به شکل خصوصی برای تان می نویسم. سربلند باشید و هماره پر از این نوع خوابگردی ها ...................................................... تهرانی: جناب نبوی ممنون از لطف حضورتان. با کمال میل سراپا گوشم
|