سلام .
ودرود بر جناب نبوی عزیز .
یاد روزهایی را تداعی کرد که در شهری قدم میزدم .تنهای تنها و تا چشم کار میکرد خرابه بود و بوی نا مردمی ..کنار های خاک گرفته و قایق های شکسته در شط.//.
سلام بر قهرمانانی که کنار ها را بخون آبیاری کردند تا شهر خرم شد.
دستمریزاد استاد محظوظ و مستفیض شدم..قلم شیوا و طبع روان تان پایدار ..
.یاد و خاطر جهان آرا ها گرامی.
در حیرت چشمان خون گرفته ات
آینه ی جان جهان آرا
تا هنوز می تابد
..............................
چند بیت از مثنوی خرمشهر تقدیم تان.
باز هم تاریخ در آثار خود .
صفحه ای افزود بر آمار خود.
قصه با نامردمی آغاز شد.
رمز قصه با شهادت باز شد.
صبح آزادی و بلبل نغمه خوان .
غافل از مکر و فریب روبهان .
جانیان دین را بدنیا باختند .
متحد بر خاک ایران تاختند .
شهد در کام زمانه زهر شد .
تا که خرمشهر ,خونین شهر شد.
عزم یاران خمینی جزم شد
همچو طوفان لشکر اندر رزم شد.
لاجرم خود چاه کن در چاه شد
شهر خون بر خصم قربانگاه شد.
باز اروند آبروی دهر شد
باز خونین شهر , خرمشهر شد
با ارادت.
___________________________
درود بر جناب ذیفر عزیز
از لطف ومحبت تان سپاسگزارم.
از دلسروده تان هم لذت بردم.
پیروز باشید و سربلند.