ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



درآیینه امشب

در آینه امشب
 
تو را با تو تماشا می‌کنم، در آینه امشب  

نگو بی من، تماشا می‌شوی هر آینه امشب

 نگاهم را گرفتی، از همان روزی که می‌دانی

فقط چشم غزل‌ها مانده جا، در آینه امشب
 
گره واکرده ای از ابروان یا چین گیسویت

تبسم می‌تراود از دل هر آینه امشب !
 
گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است

کنار خاطراتم ، کم بیاور آینه امشب!

برای شادمانی‌های بعد از آشنایی‌هاست

تو را با تو، تماشا می‌کنم در آینه امشب ....

***
سیدعلی اصغرموسوی
قم- فروردین 93
 .....


موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1393/2/17 در ساعت : 21:32:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  1528


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

شبنم فرضی زاده
1393/2/21 در ساعت : 11:11:13
یاهو/درود
غزل با نگرشی عاشقانه ومثبت شروع میشود .تکیه برزبانی نسبتا روان وساده تا پایان شعر همراه قالب است.قدرت ترکیب واژه ها در بیشتر بیت های غزل خوب بوده و روانی خوبی ایجاد کرده است. این نکته تنها درمصراع اول بیت آخر اندکی از بلاغت اثر کاسته است.

یک غزل شش بیتی باتوجه به کثیر الاقافیه بودن کار میتوانست استفاده بیشتری از قافیه ها داشته باشد.به نظر میرسد استفاده مکرر از قافیه های "هر" "در"دراین نوع زیبانمینمایاند.
ترکیب مفهومی بین واژه ها ,ویژگی ارتباط افقی در هر بیت و ارتباط عمودی غزل , نسبتا خوب ایجادشده است.


گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است

کنار خاطرات نوجوانی، کم بیاور آینه امشب!


ایهام واژه ,ترکیب ها تشبیه ها وگریزهای ادبی و تصویر سازی نقش مفهوم پردازی را ایفا کرده است.
فقط چشم غزل‌ها مانده جا، در آینه امشب

احساس میکنم کمی مهندسی واژها وبسط ترکیب ها وادامه دار بودن دو تاسه بیت اضافه تر ,دراین کار خالی از لطف نمیشد.

برای جناب موسوی لحظه های شاعرانه آرزو دارم
یانور
شبنم فرضی زاده
1393/2/19 در ساعت : 12:40:23
یاهو/درود
غزل با نگرشی عاشقانه ومثبت شروع میشود .تکیه برزبانی نسبتا روان وساده تا پایان شعر همراه قالب است.قدرت ترکیب واژه ها در بیشتر بیت های غزل خوب بوده و روانی خوبی ایجاد کرده است. این نکته تنها درمصراع اول بیت آخر اندکی از بلاغت اثر کاسته است.

یک غزل شش بیتی باتوجه به کثیر الاقافیه بودن کار میتوانست استفاده بیشتری از قافیه ها داشته باشد.به نظر میرسد استفاده مکرر از قافیه های "هر" "در"دراین نوع زیبانمینمایاند.
ترکیب مفهومی بین واژه ها ,ویژگی ارتباط افقی در هر بیت و ارتباط عمودی غزل , نسبتا خوب ایجادشده است.


گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است

کنار خاطرات نوجوانی، کم بیاور آینه امشب!


ایهام واژه ,ترکیب ها تشبیه ها وگریزهای ادبی و تصویر سازی نقش مفهوم پردازی را ایفا کرده است.
فقط چشم غزل‌ها مانده جا، در آینه امشب

احساس میکنم کمی مهندسی واژها وبسط ترکیب ها وادامه دار بودن دو تاسه بیت اضافه تر ,دراین کار خالی از لطف نمیشد.

برای جناب موسوی لحظه های شاعرانه آرزو دارم
یانور
سید علی اصغر موسوی
1393/2/23 در ساعت : 16:19:0
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمود: الحمدلله الذی لم تسبق له حال حالا، فیکون أوّلا قبل أن یکون آخرا، و یکون ظاهرا قبل أن یکون باطنا.
ستایش خداوندی را سزاست که صفتی بر صفت دیگرش پیشی نگرفته تا بتوان گفت: بیش از آن که آخر باشد اول است و قبل از آن که باطن باشد ظاهر است.( نهج البلاغه، ترجمه: استاد محمد دشتی، ص 114، خطبه 65.)
با عرض تبریک میلاد امیر کلام، افصح الناس، حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب(ع) که پیشوای تمام شریعت مداران و طریقت سپاران است ؛تا آنکه در فضای "حقیقت" قرار گیرند. قبل از هر سخنی درباره غزل از دوست بزرگوارم جناب استادابراهیم حاج محمدی و دقت نظرشان در رفع اشکال یکی از مصرع‌ها، تشکر می‌کنم و از نقد و تحلیل عزیزان منتقد: استاد محمد یزدانی جندقی، استاد علی اصغر اقتداری ، استاد محمد وثوقی و بانوی سخنور و پژوهشگر خانم شبنم فرضی زاده و همچنین از تلاش جناب آقای خصلتی برای فراهم آوردن این فضا تشکر و قدردانی می‌کنم.
در تمحیدیه حضرت مولا(ع) نکته فوق العاده ای وجود دارد که جز ایشان، کسی نمی توانست با چنین ایجازی، دست به چنان اعجازی بزند.
در خطبه ایشان آمده است: نمی توان برای باطن و ظاهر حضرت پروردگار(جل جلاله) مقیاس فضیلت درنظر گرفت، که مثلا باطنش بر ظاهر و ظاهر بر باطن یا هر صفتی بر صفت دیگرسابقه ، برتری ویا فضیلت دارد!
در مصرع اول غزل آمده که:
«تو» را با «تو» تماشا می‌کنم در آینه امشب
که اغلب دوستان آن را به خوبی تفسیر وتحلیل و نقد کرده اند. در مصرع دوم غزل هم آمده:
نگو بی من تماشا می‌شوی هر آینه امشب.
در هر دو مصرع «تماشا» توسط «غیر» است و خود مخاطب من «تماشا» نمی کند! و تکرار دو تماشا در یک بیت که همواره جزو بلاغت حساب نمی شود و حشو به نظر می‌آید؛ اما در اینجا هیچ از یک تماشاها کاملا ناسوتی که نیستند؛ بلکه «ملکوتی» اند و هر دو فراتر از عالم ماده اند، در مصرع اول که «شهود» است و در مصرع دوم هم «وحدت» و حضور «منظور»، غیبت «ناظر» راهم می‌پوشاند. یعنی اینکه: "ناظر و نظر و منظور" در یک خط جمع اند و در «تو» خلاصه شده اند.
پس وقتی مشاهده شونده، خود در هر دو مصرع نمی بیند، بلکه «دیده» می‌شود، این نوع نگرش غزل را از پارادایم رومانتیسم (عاشقانه امروزی) بیرون می‌برد و به دیدگاه «عرفانی» نزدیک می‌کند.
نکته کلیدی غزل خود در ردیف خلاصه می‌شود و «آینه» و دیده شدن در «شب» که برای تماشای خود و یا معشوقه امری بسیار متعارف است،اما نکته اینجاست که شب مفهوم" تاریکی" دارد و در شب به دلیل "عدم نور"، آینه خود محو شب است و آینه تنها با نور و روشنایی «آینه» است!
پس مشخص می شود که قصد شاعر پرداختن به «شهود» و حضور است؛ نه مقوله ای که در ذهن برخی از دوستان عزیز متبادر شده است!
حال بپرسیم خود آینه چیست؟ در ظاهر بازتاب طیفی از نور که اجسام در آن ،مدلی مشابه خود را می‌بینند؛ نه عین خود را! همانطور که گفته شد شرط دیده شدن در آینه هم «نور» است و بدون نور، نه آینه ای در کار است و نه حقیقت و مجازی ؛که دراصل اصطلاحات عرفانی هم ؛"ذات و صفات و اسماء الهی" را نیز «آینه» می‌گویند و در دل انسان کامل متجلی می‌شود، او حالت تقدس می‌گیرد و صفت "مظهریت" پیدا می‌کند.
درحالت غیرشهودی؛ به علت فقدان" نور"،دیگر مفهوم ناظر و منظور به خاطر عدم حضور«نظر» خود منتفی است.
اتحاد ناظر و نظر و منظور مثل اتحاد شاهد و شهود و مشهود که در اصل به مصداق کلی همان اتحاد «عاشق و عشق و معشوق» برمی گردد، مبین همین نکته است که: هو فی الدار غیره دیّار! و نظر عاشقانه جناب استاد اقتداری هم به همان عشق عارفانه برمی گردد و نه عشق ،به مصداق امروزی و پیش پا افتاده!
اما در بیت دوم:
نگاهم را گرفتی از همان روزی که می‌دانی
فقط چشم غزل‌ها مانده جا در آینه امشب.
باز جنس «نگاه» با «چشم» متفاوت است و نگاه تعلق به عالم «ملکوت» و مجردات دارد، ولی چشم متعلق به عالم ناسوت (ماده) است، وقتی می‌گویم نگاهم را گرفتی به پیش از عالم شیء نظر دارم. چون چشم حاضر و شیء است و نگاه را که فراتر از شیء است غایب می‌بینم!
بنابراین در اینجا هم من نیستم که می‌بینم ،همان طور که درمطلع هم نه مخاطبم بود که می‌دید و نه خودم بلکه «شهود تماشا» بود ! که حتی در شب؛ حتی در ظلمت با «چشم یار» به تماشای یار می‌پرداخت. در مصرع دوم هم باز این من نیستم بلکه این قدرت تخیل و تغزل است که در آینه به حیرانی می‌پردازد و جا مانده است. یا بهتر بگویم غزل «جامانده» و من گذشته و رفتم! البته نه من، بلکه «او، تو، هو»!
بیت سوم:
گره وا کرده ای از ابروان یا چین گیسویت
تبسم می‌تراود از دل هر آینه امشب.
باید عرض کنم ابرو در فرهنگ عرفانی، یعنی صفات و چون حجاب «ذات» هستند، عالم وجود جمال از آنها گرفته است و جمع «ان» تعمدی بوده که از حالت شیء به ماورای آن برسد. اما گیسویی که "استاد وثوقی" اشاره کرده اند و شاید با زلف (که دیگر به دلیل استعمال ناشیانه ی آن توسط متشاعران عارف نما، کاملا مبتذل شده است) قرین باشد، ولی با «مو» تفاوت دارد. صفتی جمالی برای «معشوق» است و همچنین «جمع» یا کثرت است، در مقابل خال که صفت «وحدت» داردو تفرقه ، که از جمله اصطلاحات عرفااست و خواجه (ره) می‌گوید: خاطر به دست «تفرقه دادن نه زیرکی ست»!
حکایت گیسو هم، حکایت جمع و کثرت است. در «چین گیسو» هم نکته ای هست که هم پیچیدگی عوالم کثرت را می‌گوید و مصداق عالم صفات است و گستردگی اسماء و صفات ؛ هم به معنای کفر و «ما سوا الله» است و "چین" گیسوهم به شکل مضاف و مضاف الیه ، کفرپرستی وچهره پرستی چین(کشورپهناورشرق آسیا)را مصداق قرار داده و برای سالک بُعد طریقت می‌داند. در این بیت می‌گوید: تجلی در تمامی هستی کرده ای با «صفات و اسماء» که چنین حالت و جدّ و شوق و تبسم در حیات پدید آمده است. مصرع اول بیت کاملا اسیر محتوای سنتی خویش و مصرع دوم ترکیب تراویدن تبسم، آن هم از آینه، آن هم در شب ،از تجلی "حق" خبر می‌دهد که هم از لحاظ محتوا در اوج و هم از لحاظ فرم بسیار دل انگیز است.
در بیت چهارم :
گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است
کنار خاطراتم کم بیاور، آینه امشب.
در این بیت تفاوت موی و گیسو که یکی از بزرگواران به آن اشاره کرده است، دو مفهوم جدا از هم هستند، مو برای صفت مذکر آمده و صفت عاشقی است و گیسو صفت معشوقی و مونث دارد (حال به مفهوم ظاهری) و" مو" هیچ گاه به جای" گیسو "نمی نشیند و صفت کثرت نیست؛ چرا که از مجردات نیست و کاملا ماهیت ناسوتی دارد. مصرع اول این بیت کلا «حضور» در عالم جلالیه یا به نگارش یکی از منتقدین بزرگوار حضور شاعر در مرحله کمال است. شکوه ای را هم مطرح می‌کند و گله ی نوستالژیک اش به گذشته‌ها برمی‌گردد جداشدنش از عوالم جمالیه است! چون خود جمال و زیبایی در هر فرد و دیدن آن در آینه و" وجیه المنظر" بودنش و تعریف دیگران از او و خودش (حال به شکل نسبی) نیز نوعی تسبیح عالم جمال است و حضور در صفت جمالیه الهی و معمولا در حال «مراقبه» و «احتیاط» در سلوک است!
اما وقتی زیبایی افول می‌کند و حالات صفات جلالیه و کمالیه پیدا می‌شود. سالک کمتر به وجه زیبایی خود توجه دارد و در عالم حیرت و سکوت سیر می‌کند، حتی «عزلت نشینی» می‌کند و این به دلیل گذر از عالمی است که بهار برایش یک خاطره شده است و درست در همین جاست که عارف «دچار خطر می‌شود»! آن گاه میان معشوق زمینی و آسمانی معلق می‌ماند و خواطر و احساسات ناسوتی اش او را از عالم ملکوت و ارتباط دائم با حق فرومی آورد و این درست همان جاست که پای "عارف" نیز می لغزد و دچار هجران و فراق می گردد!
منظور بیت هم معلق بودن در ناسوت و ملکوت است؛ که یکی مصداق جمال مادی و دیگری مصداق جمال معنوی است.
در بیت آخر که به نقد یکی از عزیزان مصرع اول بیت ضعیف است و تا حدودی هم درست گفته اند، به معنای مفهومی به تکمیل پروسه سلوک می‌رسیم، به مرحله «وجد»؛ چون مقدمه «وصل» وجد است و "غم "هجران درست مرحله بعد از وصل است– حتی در هنگام وصل اتفاق می افتدو عاشق واصل مشوش است که مبادا این وصل به هجران منتهی شود – و این وجد و شوق چنان است که دست از "تماشا "نمی کشد و باز هم تماشا و باز هم" آینه" و بازهم سید علی اصغر موسوی بینوا، بااینکه در مصایب عالم ناسوت و بدبختی‌هایش غرق است؛ اما از تماشا و آینه، در غزل سیر نمی شود.
از عنایت و بزرگواری تمام عزیزانی که غزل را ،نقد راو این یادداشت را خواندندومی‌خوانند ،سپاسگزارم. همچنین از بذل محبت اساتید محترم، به خصوص استاد محمد یزدانی جندقی که همیشه بنده نوازی می کنندو حسن توجه جناب آقای خصلتی کمال امتنان تشکر را دارم.
غزل غزل محو آینه و تماشا باشید!ان شاء الله ...
محمد یزدانی جندقی
1393/2/19 در ساعت : 10:26:14
سلام... در ادبیات سنتی شعر عارفانه را بیشتر با انتقال صریح مفاهیم می شناسیم هر چند برای هریک از مفاهیم تعبیرو تاویلی نیز ارایه می شود اما این تعابیر نیز در چرخه ی همانندی ها به بن بست می رسد در نتیجه ی ارایه سخن محتوا محور به شکل سنتی و به گونه ای که کمترین نشانه های عادت های زبانی در آن یافت شود توسط شاعر امروز و برای مخاطب امروز کاری بسیار مشکل و طاقت فرساست به همین علت نمونه های موفق اندکی در این باره یافت می شود وشعر پیش رو یکی از این نمونه هاست در این شعر با زبان زنده تری از پیش فرض در سخن معمول عارفانه روبرو هستیم و آن خط غیر مستقیم چگونگی است و همین امتیاز باعث می شود تا چه گفتن ها ی همواره و بنیادین نیز با تامل بیشتری همراه شود در این چگونگی تلفیق دو نماد شب و آینه در ردیف و استقلال قافیه نمودار است اول انکه شب با قید زمانی منحصر به فرد خلوت نشینی و راز و نیاز و آینه همچنانکه پیشنییان از دل صاف عارف تشبیه آورده اند پیوندی بلافصل دارد قافیه مستقل مورد بحث در جهت خدمت به محتوا و امانت دار پیام نهفته است در / هر / در / بیاور / با کارکرد همزه قطع در آینه و آگاهی شاعر در انتخاب وزن عروضی با ضرب آهنگ به قول من آهسته فرصت دسترسی به راسته ی انواع مصوت ها فراهم بوده اما انتخاب شاعر انتخابی اصلح و به ناچار است راز و نیاز در آینه مجاز و معین معناست اگرچه با آینه نیز ممکن است نمود جوهر وجودی انسانی در خود شناسی حقیقی مطلب محوری در چه گفتن ها به گونه ای رمز آلود بیانی شاعرانه دارد اگر قرار باشد به نشانه های کلامی اشاره کنیم این بیت :
/ نگاهم را گرفتی، از همان روزی که می‌دانی
فقط چشم غزل‌ها مانده جا، در آینه امشب/ /
روح سخن از همین بیت به ویژه لنگه ی اول
به دیگر اجزای شعر دمیده می شود
: / نگاهم را گرفتی، از همان روزی که می‌دانی/
جایی که در زمان حال از آغازی بی ابتدا سخن می گوید تا امشب که امشب انسان است با تاویل و تعریض بیشتری که در این مقوله قابل طرح خواهد بود نیز پیوند پیام خود شناسی در تنوع موضوعی قرار دارد انجا که آینه ای غیر از آینه ی اول به متن وارد می شود
گره واکرده ای از ابروان یا چین گیسویت
تبسم می‌تراود از دل هر آینه امشب !
هر آینه در این بیت به برداشت ناقص من البته یکایک آینه ها را شامل می شود و احتمال شایگان قافیه نیز از میان می رود چنانکه / هر آینه / در بیت اول به معنای قطع به یقین گرفته می شود اگرچه صورت لفظی متداول آن // هراینه // با رعایت وزن به همز ی قطع تغییر یافته است
محمد یزدانی جندقی
محمد وثوقی
1393/2/22 در ساعت : 22:20:25
بسم الله
سلام و عرض ادب
تو را با تو تماشا می‌کنم، در آینه امشب
نگو بی من، تماشا می‌شوی هر آینه امشب
شاعر محترم در قسمت تعیین موضوع، شعر را عاشقانه و عارفانه معرفی کرده‌اند اما در بخش کلمات کلیدی فقط "غزل عاشقانه". از بحث‌های "عرفان عاشقانه" و "عشق عرفانی" و این‌ها که بگذریم این شعر را عرفانی تلقی کرده‌ام هر چند گاه بُعد عاشقانه هم از نظر دور نبوده است (غزل را دوساحتی انگاشتم به این سبب: حرف اضافه‌ی "با" اگر به معنای "همراهی" باشد کفه‌ی عاشقانه‌ی شعر را و اگر به معنای کمک و یاری و استعانت و این‌ها باشد کفه‌ی عارفانه‌ی آن را سنگین می‌سازد؛ بنده از مسیر دوم رفتم).
آینه را رمز روح و قلب و دل دانسته‌اند پس نگریستن در آن نوعی سیر انفسی را می‌فهماند: نگریستن در/به خود (عالم صغیر). به قول بیدل: "از خویش برون نیست چو گردون سفر ما". شروع بیت (و شعر) با ضمیر تو، "یا نوراً قبلَ کُلِّ نورٍ" را به زیبایی تداعی کرده است. مصرع دوم مفهوم استغناییِ معشوق و فقریِ عاشق را می‌رساند. "بی‌ من تماشا شدن" ایهام هم دارد اگر من را در معنای مثلاً نفسانیت بگیریم.
از منظر عاشقانه‌ موضوع مصرع دوم در شعر فارسی مکرر است: شاعر (به اصطلاح آن‌قدر غیور است) که نمی‌تواند بپذیرد مخاطب، بی‌حضور او، حتی خودش را در آینه نگاه کند! منتهی شاعر در مضمون‌سازی و تصویرپردازی موفق بوده است. حسن مطلع، موسیقیایی و زیباست؛ کافی است به موسیقی مصوت‌ها و صامت‌ها و تکرار واژه‌ها گوش کنیم و تناسب آن‌ها را با مفهوم بیت بسنجیم (از صنعت مماثله هم بی‌بهره نیست).
نگاهم را گرفتی، از همان روزی که می‌دانی
فقط چشم غزل‌ها مانده جا، در آینه امشب
نگاهی که منجر به "دیدن" نشود (نگاه مشوب) به درد نمی‌خورد! مصرع دوم اشاره به تخلیه است که از مقدمات شهود است: "در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید / زآن‌که آن‌جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش".
گرفتنِ نگاه ایهام دارد: 1. مانع نگاه شدن یا نگاه را فقط به خود جلب کردن 2. چشمگیر بودن (مثلاً می‌گویند: فلان چیز چشم فلانی را گرفت). همان روزی که می دانی، کدام روز است؟ تکلیف معنی در بُعد عاشقانه معلوم است اما در بُعد عرفانی باید به سنن ادب عرفانی در این‌باره رجوع کرد: مثلاً روز الست یا روزی از قبیل همان شبِ "تازه برات" دادن‌های خواجه‌ی شیراز. (سمبول‌ها و رمزها و استعاره‌های این شعر ـ در بُعد عارفانه و نه عاشقانه ـ به‌اصطلاح شخصی نیست؛ بنابراین برای دریافت معنای آن‌ها باید به سنن شعری و عرفانی رجوع کرد؛ خودِ شاعر با استفاده از ضمیر "آن" مطلب را معرفه کرده و بدین ترتیب گفتگویی، هم بین متن و خواننده، و هم میان متن با متون دیگر و با مخاطب برقرار کرده است؛ و گر نه می‌شود برای این "روز" روزِ خاص دیگری را هم تصور کرد). سجع متوازی بین "ها" و "جا" گوش‌نواز است. چشم غزل، اضافه‌ی استعاری است. در بیت، صدای "چَشم" (به معنی پذیرش) هم شنیده می‌شود که خود معنای دیگری را به کار می‌بخشد: نگاهم را [که] گرفتی فقط مانده غزل‌ها را هم بگیری [و مثلاً تسلیم خود کنی]. به نظرم عبارت "از همان روزی که می دانی" زیادی به نثر می‌زند و از ادبیت متن کاسته است.
گره واکرده ای از ابروان یا چین گیسویت
تبسم می‌تراود از دل هر آینه امشب !
گیسو و ابرو هم از اصطلاحات معروف شعر عرفانی هستند (گیسو لغتی امروزی یا دست‌کم امروزه‌رایج نیست؛ در بیت بعد هم شاعر به‌جای گیسو و زلف و ... "مو" گفته است که متداول است. با این قرینه، تحمیلی به متن نشده است اگر معانی سنتی عرفانی را در آن لحاظ کرده باشیم). به سبب رضایت معشوق است که همه‌ی عالم متبسم و خشنود از شاعر شده‌اند (رمزینه شده در "گره از ابرو وا کردن" = از حجاب به در آمدن؛ و باز کردن چین گیسو = گشودن گره‌های راه و هموار کردن و باز کردن راه، بنابر این‌که گیسو طریق و کثرت باشد) یا شاعر همه چیز را خوب و خندان می‌بیند (نظام احسن). بدین ترتیب آینه در مصرع دوم و در بافت عرفانی شعر، معنای "آیه" می‌یابد.
تبسم تراویدن از دل آینه: هم تبسم تراویدن (به‌اصطلاحِ بیانی: استعاره‌ی نوع دوم) زیباست و هم "از دل" ایهام دارد به از [ته] دل خندیدن. چین گیسو! چه لطفی دارد؟! به‌نظرم آن‌چه بیت را ادبی کرده مصرع دوم است. جمع بستن ابرو به ابروان، زبان را از یکدستی خارج می‌کند و این غیر از "آژنگ" است در بیت بعد که می‌شود برای حضورش توجیهات سبکی ارایه داد (مثلاً ایجاد درنگ در روانی متن).
گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است
کنار خاطرات نوجوانی، کم بیاور آینه امشب!
خط آژنگ ترکیبی چند وجهی است ("خط" هم معانی عرفانی دارد هم معانی صوفی‌بازانه و هم در معنی اصلی قابل فهم است. آژنگ هم معانی زیادی دارد و ترکیب این‌دو چندین معنی را متبادر به ذهن می‌کند). دَم‌دستی‌ترین تصویر، کج‌ومژ و پُرچین‌وچروک‌بودنِ صورت و پیشانی (پیری) است که در تقابل با "نوجوانی" قرار می‌گیرد. در سویه‌ی عاشقانه، این معنا قابل برداشت است: حالا که دیگر پیر شده‌ایم، در گذر و گذشته را به روی‌مان نیاور! در خطاب به آینه اما طنزی هم دارد و آن شکایتی است از "واقع‌نمایی" آینه (در نشان‌دادن موی سپید و خطوط آژنگ) و در بُعد عاشقانه بسیار زیبا؛ اما در بُعد عرفانی هم نکته‌ی جالبی در کار است: بیان طنازانه‌یی است از دریافت‌های مراتبِ تکاملیِ بالاتر، نسبت به دریافتِ مراحلِ نازل‌تر (حَسَناتُ الاَبرارِ سَیّئاتُ المُقرَبینَ!). تقریباً تمام واژگان اصلی این بیت حتی واژه‌ی "کنار" بار عرفانی هم دارند که تأکیدی به مشی عرفانی شاعر است حتی در پرداختن به موضوعات عاشقانه. این بیت را می‌توان چندجور خواند و معنی کرد (بنده در خوانش‌ام سجاوندی شاعر را رعایت نکردم). بیت، صمیمانه و مؤثر است.
برای شادمانی‌های بعد از آشنایی‌هاست
تو را با تو، تماشا می‌کنم در آینه امشب ....
تکرار مصرع فقط برای تأکید و به‌اصطلاح بازگشت به اول، برای ترغیب خواننده به مرور دوباره‌ی متن و این‌ها نیست؛ به نظرم ناظر به سیر بالحق فی الحق است زیرا "بعد از آشنایی‌ها" است؛ در برابر آن مصرع اولِ غزل که ناظر به سفر اول بود... (چرا شاعر، مخاطب را مستقیم نگاه نمی‌کند بل‌که می‌خواهد به‌ وسیله و واسطه‌ی آینه در او بنگرد؟ این هم قرینه‌ی دیگری است که بنده را وا داشت شعر را عرفانی دریابم).
از منظر عاشقانه، می‌توان این گونه هم معنی کرد: برای شناختن تو، باید از خودت کمک گرفت و از تو به تو رسید (تو را با تو تماشا کرد) و این همان دریافتی است که برای شاعر شادی‌بخش است.
آمار نگرفتم، اما به "گوشم" بیشترین صدای غزل، مربوط به صامت "ها" و مصوت "آ" بود که به نوعی های‌های عاشقانه یا عارفانه را تداعی می‌کرد.
و الله العالم
با پوزش از دوستان و اساتید عزیز. برای شاعر محترم آرزوی توفیقات روزافزون دارم.
علی اصغر اقتداری
1393/2/20 در ساعت : 14:44:48
سلام بر شاعر
بیشتر اشعاری که تا به حال از جناب موسوی خوانده ایم به سمت وسوی آیینی گرایش داشته وشاید برای من خواننده کمی دشوار باشد که بگویم این شعر بیشتر به مضمون عاشقانه پیوند خورده تا عارفانه .
واگر هم بخواهیم عنوان عارفانه را برایش انتخاب کنیم در استدلال این تشخیصمان کمی دچار مشکل می شویم
درست است که آینه وشب هر یک از نماد های شعر عرفانی به حساب می آیند ولی نمی توان هر جا که اسمی از نماد های عرفانی به میان آمد آن را به عرفان پیوند بزنیم

تو را با تو تماشا می‌کنم، در آینه امشب
نگو بی من، تماشا می‌شوی هر آینه امشب

این بیت که به زیبایی هرچه تمام تر در پیشانی غزل خود نمایی می کند صحبت از معشوقی است که در کنار آینه ایستاده وعاشق هم در کنارش به تماشای زیبایی او ایستاده است
در مصراع دوم ترکیب تماشامی شوی اوج زیبایی را به رخ خواننده می کشاند
شاید شاعر به این مصراع خاقانی هم توجه داشته است جایی که می گوید
تو عاشق خودی زتو عاشق تر آینه
بیت دوم می تواند کمی به سمت عرفان گرایش داشته باشد وبیت سوم هم
گره واکرده ای از ابروان یا چین گیسویت
تبسم می‌تراود از دل هر آینه امشب !
اما دوبیت آخر که باید چکیده ی حرف شاعر باشد از مضمونی کاملا عاشقانه روایت دارد

گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است

کنار خاطرات نوجوانی، کم بیاور آینه امشب!

برای شادمانی‌های بعد از آشنایی‌هاست

تو را با تو، تماشا می‌کنم در آینه امشب ...

موی سپید ،خط آژنگ ، خاطرات نوجوانی و... گواهی است بر این ادعا.
در کل به نظر این حقیر شعر در میان دو موضوع عاشقانه وعارفانه سر گردان مانده است
وبا احتیاط می توانیم بگوییم عاشقاه عارفانه است
فکر می کنم نیازی نباشد که شعر را درترازوی فرم بگذاریم چرا که از این نظر در اوج قرار دارد وحد اقل عقل ناقص من نمی تواند بر آن ایرادی وارد نماید
آن چه در این مقال آمد نظر شخصی من است وممکن است درست هم نباشد
برای شاعر این شعر جناب موسوی عزیز باز هم افق های روشن تری را آرزومندم
محمدرضا جعفری
1393/2/18 در ساعت : 2:19:24
درود بر شما استاد مسلم و شاعر زمان شناس
غلامعباس سعیدی
1393/2/19 در ساعت : 0:30:22
درود و سلام بر شما

زنده باشید
محمدمهدی عبدالهی
1393/2/18 در ساعت : 0:3:58
سلام و عرض ادب استاد
درود برشما
اکرم بهرامچی
1393/2/19 در ساعت : 21:41:57
گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است

کنار خاطراتم، کم بیاور آینه امشب!
درود بر شما
حامد خلجی
1393/2/18 در ساعت : 0:34:26
سلام جناب موسوی گرامی


درود زیباست
دکتر آرزو صفایی
1393/2/20 در ساعت : 2:19:55
درود استاد
زیبا سرودید
سید علی اصغر موسوی
1393/2/23 در ساعت : 16:19:28
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمود: الحمدلله الذی لم تسبق له حال حالا، فیکون أوّلا قبل أن یکون آخرا، و یکون ظاهرا قبل أن یکون باطنا.
ستایش خداوندی را سزاست که صفتی بر صفت دیگرش پیشی نگرفته تا بتوان گفت: بیش از آن که آخر باشد اول است و قبل از آن که باطن باشد ظاهر است.( نهج البلاغه، ترجمه: استاد محمد دشتی، ص 114، خطبه 65.)
با عرض تبریک میلاد امیر کلام، افصح الناس، حضرت امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب(ع) که پیشوای تمام شریعت مداران و طریقت سپاران است ؛تا آنکه در فضای "حقیقت" قرار گیرند. قبل از هر سخنی درباره غزل از دوست بزرگوارم جناب استادابراهیم حاج محمدی و دقت نظرشان در رفع اشکال یکی از مصرع‌ها، تشکر می‌کنم و از نقد و تحلیل عزیزان منتقد: استاد محمد یزدانی جندقی، استاد علی اصغر اقتداری ، استاد محمد وثوقی و بانوی سخنور و پژوهشگر خانم شبنم فرضی زاده و همچنین از تلاش جناب آقای خصلتی برای فراهم آوردن این فضا تشکر و قدردانی می‌کنم.
در تمحیدیه حضرت مولا(ع) نکته فوق العاده ای وجود دارد که جز ایشان، کسی نمی توانست با چنین ایجازی، دست به چنان اعجازی بزند.
در خطبه ایشان آمده است: نمی توان برای باطن و ظاهر حضرت پروردگار(جل جلاله) مقیاس فضیلت درنظر گرفت، که مثلا باطنش بر ظاهر و ظاهر بر باطن یا هر صفتی بر صفت دیگرسابقه ، برتری ویا فضیلت دارد!
در مصرع اول غزل آمده که:
«تو» را با «تو» تماشا می‌کنم در آینه امشب
که اغلب دوستان آن را به خوبی تفسیر وتحلیل و نقد کرده اند. در مصرع دوم غزل هم آمده:
نگو بی من تماشا می‌شوی هر آینه امشب.
در هر دو مصرع «تماشا» توسط «غیر» است و خود مخاطب من «تماشا» نمی کند! و تکرار دو تماشا در یک بیت که همواره جزو بلاغت حساب نمی شود و حشو به نظر می‌آید؛ اما در اینجا هیچ یک از تماشاها کاملا ناسوتی که نیستند؛ بلکه «ملکوتی» اند و هر دو فراتر از عالم ماده اند، در مصرع اول که «شهود» است و در مصرع دوم هم «وحدت» و حضور «منظور»، غیبت «ناظر» راهم می‌پوشاند. یعنی اینکه: "ناظر و نظر و منظور" در یک خط جمع اند و در «تو» خلاصه شده اند.
پس وقتی مشاهده شونده، خود در هر دو مصرع نمی بیند، بلکه «دیده» می‌شود، این نوع نگرش غزل را از پارادایم رومانتیسم (عاشقانه امروزی) بیرون می‌برد و به دیدگاه «عرفانی» نزدیک می‌کند.
نکته کلیدی غزل خود در ردیف خلاصه می‌شود و «آینه» و دیده شدن در «شب» که برای تماشای خود و یا معشوقه امری بسیار متعارف است،اما نکته اینجاست که شب مفهوم" تاریکی" دارد و در شب به دلیل "عدم نور"، آینه خود محو شب است و آینه تنها با نور و روشنایی «آینه» است!
پس مشخص می شود که قصد شاعر پرداختن به «شهود» و حضور است؛ نه مقوله ای که در ذهن برخی از دوستان عزیز متبادر شده است!
حال بپرسیم خود آینه چیست؟ در ظاهر بازتاب طیفی از نور که اجسام در آن ،مدلی مشابه خود را می‌بینند؛ نه عین خود را! همانطور که گفته شد شرط دیده شدن در آینه هم «نور» است و بدون نور، نه آینه ای در کار است و نه حقیقت و مجازی ؛که دراصل اصطلاحات عرفانی هم ؛"ذات و صفات و اسماء الهی" را نیز «آینه» می‌گویند و در دل انسان کامل متجلی می‌شود، او حالت تقدس می‌گیرد و صفت "مظهریت" پیدا می‌کند.
درحالت غیرشهودی؛ به علت فقدان" نور"،دیگر مفهوم ناظر و منظور به خاطر عدم حضور«نظر» خود منتفی است.
اتحاد ناظر و نظر و منظور مثل اتحاد شاهد و شهود و مشهود که در اصل به مصداق کلی همان اتحاد «عاشق و عشق و معشوق» برمی گردد، مبین همین نکته است که: هو فی الدار غیره دیّار! و نظر عاشقانه ی جناب استاد اقتداری عزیز هم به همان عشق عارفانه برمی گردد و نه عشق ،به مصداق امروزی و پیش پا افتاده!
اما در بیت دوم:
نگاهم را گرفتی از همان روزی که می‌دانی
فقط چشم غزل‌ها مانده جا در آینه امشب.
باز جنس «نگاه» با «چشم» متفاوت است و نگاه تعلق به عالم «ملکوت» و مجردات دارد، ولی چشم متعلق به عالم ناسوت (ماده) است، وقتی می‌گویم نگاهم را گرفتی به پیش از عالم شیء نظر دارم. چون چشم حاضر و شیء است و نگاه را که فراتر از شیء است غایب می‌بینم!
بنابراین در اینجا هم من نیستم که می‌بینم ،همان طور که درمطلع هم نه مخاطبم بود که می‌دید و نه خودم بلکه «شهود تماشا» بود ! که حتی در شب؛ حتی در ظلمت با «چشم یار» به تماشای یار می‌پرداخت. در مصرع دوم هم باز این من نیستم بلکه این قدرت تخیل و تغزل است که در آینه به حیرانی می‌پردازد و جا مانده است. یا بهتر بگویم غزل «جامانده» و من گذشته و رفتم! البته نه من، بلکه «او، تو، هو»!
بیت سوم:
گره وا کرده ای از ابروان یا چین گیسویت
تبسم می‌تراود از دل هر آینه امشب.
باید عرض کنم ابرو در فرهنگ عرفانی، یعنی صفات و چون حجاب «ذات» هستند، عالم وجود جمال از آنها گرفته است و جمع «ان» تعمدی بوده که از حالت شیء به ماورای آن برسد. اما گیسویی که "استاد وثوقی" اشاره کرده اند و شاید با زلف (که دیگر به دلیل استعمال ناشیانه ی آن توسط متشاعران عارف نما، کاملا مبتذل شده است) قرین باشد، ولی با «مو» تفاوت دارد. صفتی جمالی برای «معشوق» است و همچنین «جمع» یا کثرت است، در مقابل خال که صفت «وحدت» داردو تفرقه ، که از جمله اصطلاحات عرفاست و خواجه (ره) می‌گوید: خاطر به دست «تفرقه دادن نه زیرکی ست»! (که درآن غزل هم مخاطبش به تجلی جمعی صفات الهی و حضورجمعی فرامی خواند)
حکایت گیسو هم، حکایت جمع و کثرت است. در «چین گیسو» هم نکته ای هست که هم پیچیدگی عوالم کثرت را می‌گوید و مصداق عالم صفات است و گستردگی اسماء و صفات ؛ هم به معنای کفر و «ما سوا الله» است و "چین" گیسوهم به شکل مضاف و مضاف الیه ، کفرپرستی وچهره پرستی چین(کشورپهناورشرق آسیا)را مصداق قرار داده و برای سالک بُعد طریقت می‌داند. در این بیت می‌گوید: تجلی در تمامی هستی کرده ای با «صفات و اسماء» که چنین حالت و جدّ و شوق و تبسم در حیات پدید آمده است. مصرع اول بیت کاملا اسیر محتوای سنتی خویش و مصرع دوم ترکیب تراویدن تبسم، آن هم از آینه، آن هم در شب ،از تجلی "حق" خبر می‌دهد که هم از لحاظ محتوا در اوج و هم از لحاظ فرم بسیار دل انگیز است.
در بیت چهارم :
گواه من همین موی سپید و خط آژنگ است
کنار خاطراتم کم بیاور، آینه امشب.
در این بیت تفاوت موی و گیسو که یکی از بزرگواران به آن اشاره کرده است، دو مفهوم جدا از هم هستند، مو برای صفت مذکر آمده و صفت عاشقی است و گیسو صفت معشوقی و مونث دارد (حال به مفهوم ظاهری) و" مو" هیچ گاه به جای" گیسو "نمی نشیند و صفت کثرت نیست؛ چرا که از مجردات نیست و کاملا ماهیت ناسوتی دارد. مصرع اول این بیت کلا «حضور» در عالم جلالیه یا به نگارش یکی از منتقدین بزرگوار (جناب استاد وثوقی)حضور شاعر در مرحله کمال است. شکوه ای را هم مطرح می‌کند و گله ی نوستالژیک اش به گذشته‌ها برمی‌گردد جداشدنش از عوالم جمالیه است! چون خود جمال و زیبایی در هر فرد و دیدن آن در آینه و" وجیه المنظر" بودنش و تعریف دیگران از او و خودش (حال به شکل نسبی) نیز نوعی تسبیح عالم جمال است و حضور در صفت جمالیه الهی و معمولا در حال «مراقبه» و «احتیاط» در سلوک است!
اما وقتی زیبایی افول می‌کند و حالات صفات جلالیه و کمالیه پیدا می‌شود. سالک کمتر به وجه زیبایی خود توجه دارد و در عالم حیرت و سکوت سیر می‌کند، حتی «عزلت نشینی» می‌کند و این به دلیل گذر از عالمی است که بهار برایش یک خاطره شده است و درست در همین جاست که عارف «دچار خطر می‌شود»! آن گاه میان معشوق زمینی و آسمانی معلق می‌ماند و خواطر و احساسات ناسوتی اش او را از عالم ملکوت و ارتباط دائم با حق فرومی آورد و این درست همان جاست که پای "عارف" نیز می لغزد و دچار هجران و فراق می گردد!
منظور بیت هم معلق بودن در ناسوت و ملکوت است؛ که یکی مصداق جمال مادی و دیگری مصداق جمال معنوی است.
در بیت آخر که به نقد یکی از عزیزان مصرع اول بیت ضعیف است و تا حدودی هم درست گفته اند، به معنای مفهومی به تکمیل پروسه سلوک می‌رسیم، به مرحله «وجد»؛ چون مقدمه «وصل» وجد است و "غم "هجران درست مرحله بعد از وصل است– حتی در هنگام وصل اتفاق می افتدو عاشق واصل مشوش است که مبادا این وصل به هجران منتهی شود – و این وجد و شوق چنان است که دست از "تماشا "نمی کشد و باز هم تماشا و باز هم" آینه" و بازهم سید علی اصغر موسوی بینوا، بااینکه در مصایب عالم ناسوت و بدبختی‌هایش غرق است؛ اما از تماشا و آینه، در غزل سیر نمی شود.
از عنایت و بزرگواری تمام عزیزانی که غزل را ،نقد راو این یادداشت را خواندندومی‌خوانند ،سپاسگزارم. همچنین از بذل محبت اساتید محترم، به خصوص استاد محمد یزدانی جندقی که همیشه بنده نوازی می کنندو حسن توجه جناب آقای خصلتی کمال امتنان تشکر را دارم.
غزل غزل محو آینه و تماشا باشید!ان شاء الله ...
بازدید امروز : 3,051 | بازدید دیروز : 14,006 | بازدید کل : 121,732,525
logo-samandehi