عشق و جدایی های امروزی
هوس را عشق نامیدند و رفتند
ابوجهلانه خندید و رفتند
بت خرمایی خود را دریدند
ز خرما یک شکم خوردند و رفتند
25/ 05/ 90
مهدی فرزه (میم . مژده رسان)
=======================
بهلول
خرد دیوانه کُن ، مردی خردمند
کزو گریان شدی ، هر گونه لبخند
چو خالی دید ، تختِ پادشایی
ازآن بَر شد ، به رختِ بی نوایی
فرو انداختند و ؛ ... زدَندَش
بدیدش پادشا گریان به بندش
بگفتا از چه او گریان شدستی
ز تحقیر ار ؛ ز دردِ چوبدستی
بگفتا گریه ام بر حالِ شاه ست
نه بر حالِ خودم ؛ ایزد گواه ست
به یک دم پادشایی ، این چنیینم
چه آید بر تو، من، در فکر اینم
به یک دم پادشایی ، تیره روزیست
چه آید بر تو با این دوزخی زیست
که گر در باختر باشی ، به خاور
ستم بینند ؛ پرسندت ، به محشر
مهدی فرزه (میم . مژده رسان)
=====================================
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/24 در ساعت : 21:3:24
| تعداد مشاهده این شعر :
1310
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.