در اين گريوه[1]
خلقت
هستيام را تجربه كرد.
وجوب مظاهر
از آفتابي خدا به سبوي روحم ريخت.
من
در شناخت جانداريِ خويش
مورچهاي بودم و بس،
امّا،
«مني» بزرگتر از زمين و آسمانها
آمدنش را به اندرونيام
ارمغان آورد.
گمگشتۀ مَرغِ فروغش بودم،
تا واريز
از مژگان مهتاب شدم
به روضۀ شِگِفت.
شگفت مرا ميبوييد،
شگفت ميبوسيد مرا،
مستيام سبز ميشد در خوشبوييِ شگفت.
پاي صدا نميرسيد به اين روضه،
جز آهِ ماه،
جز آهنگ پرفشاني ارواح،
جز نجواي ستارهها به گوش بابونهها،
جز آواز حاسهها[2]،
انديشهها،
سايه ها.
تنها نبودم،
در كاسۀ چشمم مردم بود،
گُشنه[3]نبودم،
در كوزۀ هوسم گندم بود
گنجشكها
در بيشۀ مويم لانه ميماندند،
موسيچهها
در رواق پلكم تخم ميكردند.
لوچ نبودم،
پيراهنم بود از بافت چرخ ريسك،
كفشم بود
خالرويه،
از چرم بال كفشدوزك.
زندگيام
در تلاطم رود ميجوشيد،
زندگيام در ترانۀ زنجرهها بال ميزد،
زندگيام در خواب مهتابيِ اسبها يال ميافشانْد،
زندگيام در جُنبوجولِ زنبورها ميجنبيد،
زندگيام ميآغوشيد
عطر كاكوتيِ موي بزغاله را.
بينماز نبودم،
با سنگاب دَوَك[4]
طهارتم از سنگاب بود،
دستارم بود چنبرۀ هُلبو[5]،
جانمازم برگ ريواج
يا كُندهاي گلسنگي.
نماز را ميكردم اَدا
با علفها،
اَرچهها[6]،
دُمسيچهها[7].
برگ دعايم سبز بود
در شاخ آيهها.
يك پنجه ذوقم بود؛
از جوال بار
بيرون ميكشيدم كلابۀ[8]مَتَل،
از خيال ابر
ميشميدم عطر غزل،
كه مطلعش طلوعين بود
و مقطعش غروبين.
در كلّيات سما
خوشم از خورشيديِ زرحل حاشيهها ميآمد،
خوشم از مهتابيِ و نخِ شيرازهها ميآمد،
خوشم از برقيِ حروف سرلوحهها ميآمد.
يك بسته دانشم بود؛
از زاويههاي نجوم گذر ميكردم،
افلاك در سرم ميچرخيد،
فلسفه در ديگ تفكّرم ميجوشيد،
هندسه، عرض و طول تخيلم را گام ميزد.
الجبر
كثرت را
از معادلۀ همچنديام كسر ميكرد
و پديد ميآورْد
حَلِ واحد عدديام را در وحدت وجود.
كلامم
مفسِّر شطحياتِ مرغ حق بود،
كه در انگارها،
سرازير از درخت
«اناالحق» حلّاج را
در آهنگ شباويز خلاصه ميكرد:
«يا حق!
من نه منم، بلكه توأم،
تو نه تويي، بلكه مني».
حقّا،
در اين كريوه
شِگِفت ميشكفت از نگاه مهتاب،
كه من سرشته ميشدم
در پژولش[9]از گلبرگيِ خود
و در ژوليدن
به شكوفاييِ خدا.
[1]. گريوه ـ گردنة تل، پشته؛ كنايه از دنيا.
[2]. حاسه يا حاسّه ـ نيرويي كه به وسيلة آن چيزي را حس كنند و دريابند. نَفْس حسيّه عبارت از پنج حاسه است كه آن را حواس پنجگانه نيز گويند.
[4]. سنگاب دَوك ـ نوعي از پرنده.
[6]. اَرچه ـ نوعي از درخت كوهي