ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



3 غزل از اسما شریف نژاد


 



 



 



غزل1



 



زن انتظار: به زنان جنوب



 



 



در انتظارت مانده­ام فانوس در دست



ای ناخدای مست اقیانوس در دست!



 



من نه پری هستم نه ماهی! یک زنم که



چشم انتظار یک نفر با نام مرد است!



 



یک زن که چشم آرزویش رو به دریاست



با یک بغل آه و هزار افسوس در دست



 



من راوی درد زنانی در جنوبم



درد زنی با زخم نامحسوس در دست!



 



درد زنی با جعبه­های آرزویش



با بچه­ها و شوهر و ناموس در دست!



 



خودسوزی­اش ثبت است در تقویم عالم



هر روز آتش می­زند ققنوس در دست! 



 



 



غزل 2



شاعرانه ها



 



ابری به چهره می­کشم و کف نمی­کند



این چهره آفتاب مشرف نمی­کند!



 



لعنت به این عصاره که در من دویده است



حتی مرا به مرگ مکلّف نمی­کند!



 



ما را به پیچ و تاب النگو گره زدند



این دستبند، جرم مضاعف نمی­کند!



 



من نوبتم رسیده که شاعر شوم ولی



این جمع شاعرانه دَدَف دف نمی­کند!



 



مضمون­های کوپنی روزمره هم



دیگر مرا روانه­ی این صف نمی­کند



 



من روبراه نیستم این حرف آخر است!



عاقل که وقت صرف مزخرف نمی­کند 



 



 



 



  



غزل 3



 



غروب جدایی



  



    خورشید بین سایه­مان ایستاده است،



 دارد غروب می­کند و شعر می­شود



شاید به شیوه­ی دل شرجی گرفته­اش



 یاد جنوب می­کند و شعر می­شود



   



او شاهد است روی همین پل کنار آب



قلاب و تور و ماهی­مان روبراه بود



هر عصر جمعه خاطره­ی خنده­هایمان



 در او رسوب می­کند و شعر می­شود



 



تو آسمان خراشی و مخدوش می­کنی



 آبی آسمان مرا با غرور خویش



با خرده شیشه­ات به دلم خط که می­کشی،



دل سنگ­کوب می­کند و شعر می­شود 



 



دل نیست، حس مبهم و گیجی­ست توی شعر



 در یک ردیف و قافیه جان می­دهد به من،



مصراع می­شود و نمی­دانم از کجا



 یک فکر خوب می­کند و شعر می­شود



 



باید تو را نوشته نوشته رها کنم



 در بیت آخر غزلم بی­خدافظی



تاریکی آمده­ست و خورشید بین­مان



 دارد غروب می­کند و شعر می­شود 



  



 



 



 



 



  


کلمات کلیدی این مطلب :  3 ، غزل ، از ، اسما ، شریف ، نژاد ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/7 در ساعت : 13:34:25   |  تعداد مشاهده این شعر :  1394


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابراهیم حاج محمدی
1390/6/7 در ساعت : 14:29:46
سلام بر شما بیت نخست را که خواندم گمان بردم ( در دست ) تا آخر ردیف غرلتان می ماند و اگر می ماند چه می شد !!!! و این کار شدنی بود چون شما فقط در یک مورد ( مرد است ) آوردید . اگر ردیف غزل همان ( در دست ) می ماند و با کلمات قافیه ای همچون (فانوس و اقیانوس ) ادامه می یافت خیلی غزل نابی از کار در می آمد . در هر حال همینی هم که هست غزل زیبائی است دست مریزاد . فقط در مصرع ماقبل آخر ( خودسوزی­اش ثبت است در تقویم عالم ) یک تجدید نظری لازم است
حجت اله یعقوبی
1390/6/8 در ساعت : 4:51:54
درود! موفق باشید.
بازدید امروز : 2,594 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,718,062
logo-samandehi