ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



چند رباعی عاشورایی
يک سوي ميان دود، کامش مي‌سوخت
یک سوی ، نگاه سرخ فامش مي سوخت
 اينها همه بود آنشب اما زينب
از داغ غريبي امامش مي سوخت
  
ديدند گلوي پاره اي کوچک را
خون لب شيرخواره اي کوچک را
با اين همه شادند که يغما بردند
در معرکه گوشواره اي کوچک را
 
مي ديد ترا و کربلا را مي ديد
مي ديد ترا و نيزه ها را مي ديد
هروقت که لبهاي ترا مي بوسيد
انگار تمام ماجرا را مي ديد
 
نام تو توان قلب پيغمبر بود
ذکرت ضربان قلب پيغمبر بود
آن چشمه که از گلوي تو مي جوشيد 
خون شريان قلب پيغمبر بود
 
 سوز دلش از شراره بالا زده است
زخم تنش از شماره بالا زده است
تا مست نماز او شده ست اين گودال
آوازه اش از مناره بالا زده است
 
يک سر تن بي سر است و يک سر گودال
کوهي شده از نيزه و خنجر گودال
اينجا همه تيغ ها معطر شده اند
افتاده گلي محمدي در گودال
 
 دادند به تو قباله‌ي هستي را
بستند به تو سلاله‌ي هستي را
تو آمده اي تا که خدا بنويسد
با خون تو سرمقاله‌ي هستي را
 
وقتي که همه صحابه خاموش شدند
اهل خرد و خطابه خاموش شدند
در معرکه لاله هاي پيغمبر نيز
درگوشه اي از خرابه خاموش شدند
 
 يک قوم از عهد و کيش بر مي گشتند
يک قوم نرفته پيش بر مي گشتند
آيينه ي کربلا که برخاک آمد
مردان همگي به خويش برمي‌گشتند
 
مي رفت که آواي اذان برگردد
آرامش اين گمشدگان برگردد
از خون گلو به آسمان ها پاشيد
تا چشم همه به آسمان برگردد
 
آيينه شکست و شد پريشان خورشيد
افتاد به راه يک نيستان خورشيد
ديري است از آن واقعه بر مي‌خيزد
منظومه‌ي سرخي از هزاران خورشيد 
کلمات کلیدی این مطلب :  حسین عاشورا ،

موضوعات :  عاشورایی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/8/14 در ساعت : 19:20:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  803


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,786 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,719,254
logo-samandehi