خم داس رد شد از من ...گل یاس رد شد از من
به تفنگ می رسیدم ، که خلاص رد شد از من
به دو چشم من نشستی به "دو دل" ترت شکستم
دو امید زد به قلبت ، دو هراس رد شد از من
گذر بهار بی تو؟ سر زلف یار بی تو ؟
شبٍ "درد می کشیدم"...شب انتظار ، بی تو
همه جا بنفشه بود و دل من بنفش آبی
همه جا بهار با من ، دل من نزار بی تو
دم این بهار از یک ، غم دور می رسم من
به ستاره ها بفهمان که به نور می رسم من
سه چهار بغض غمگین ، سه چهار سال ابری ...
پس از این توقف اما ، به عبور میرسم من
بی بی سمانه رضایی
آخرین دقیقه های 29 اسفند 93