ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



باران

( باران )

روزه بودم
روز گرمی بود
تشنگی بی طاقتم می کرد
در وجودم ضعف و سستی
در دلم آشوب
ترک کردم خانه را چون روح سرگردان
پیش رویم دشت بی پایان
پایم اما خسته از ایام
سینه ار فریادها خاموش
زخمها چرکین ولی آرام
راه را آهسته طی کردم
دشت زیبا بود
هر درختی چتر سبزی از محبت داشت
آب در جوی روان دشت می لغزید
باد می خندید
رعد می غرید
من ولی تنها
چون گنهکاران از قاضی گریزان
ناله را با گریه می خوردم
خسته تر از خواب
پای خود را اندک اندک پیش می بردم
راه می رفتم ولی انگار می مردم
لحظه ای با خویش گفتم
کاش باران بود
کاش ابر تیره ای از آسمانی دور
دانه های سرد باران را
بر تن تفتیده ام می ریخت
کاش مثل میوه های کال
آرزو های به جان پیوسته
اما خسته ام را باد بر می داشت
بر فراز شاخه های نور می آویخت
در خیال با شکوه آرزوهایم
ناگهان یک تک درخت مهربان دیدم
بر گهایش سبز و روح افزا
چهره اش خندان و رؤیایی
قامتش زیبا
سایه اش آرام می بخشید
من ولی بسیار نا آرام
غصه ی پاییزهای خفته را بیدار می کردم

محمد روحانی ( نجوا کاشانی )


موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1394/4/11 در ساعت : 9:54:40   |  تعداد مشاهده این شعر :  706


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1394/4/12 در ساعت : 0:29:17
سلام و عرض ادب جناب روحاني عزيز
درود بر شما
حسین نبی زاده اردکانی
1394/4/11 در ساعت : 12:26:30
درود و کاش ادامه می یافت و باران جاری می شد و ........
حسین وفا
1394/4/11 در ساعت : 16:30:56
سلام استاد گرانقدر
آرزوی قبولی طاعات و عبادات دارم برای شما گرامی
عزت تان مستدام
اله یار خادمیان
1394/4/11 در ساعت : 12:23:42
درود و سلام بر شما استاد ارجمندم جناب کاشانی در این سروده زیبا احساس می کردم در پایان با یک اتفاق بزرگ روبروخواهد شد که اینگونه نشد
نمیدانم چرا
شاید مشکل از سلیقه اینجانب باشد
جسارتم را ببخشید استاد
بازدید امروز : 972 | بازدید دیروز : 10,870 | بازدید کل : 122,942,481
logo-samandehi