به نام خدا
تقدیم به اون روزایی که دو سال بیشتر نداشتم یعنی حدود بیست و دو سال پیش!
سیاه چادر
گم شد همه "تفنگ سرپر"هامان
رفتند کجا "بزن بهادر"هامان؟!
عمرا که میان شهر پیدا بکنیم
یک رنگ تر از "سیاه چادر"هامان
زنبیل
دفترچه شعر خواهرم یادم نیست
آقا! به خدا برادرم یادم نیست
این ها همه یکطرف ، من از هفته پیش
زنبیل سفید مادرم، یادم نیست
شهر
کم اشک مرا به گونه ام جاری کن
قربان تو ام ، برای من کاری کن
من هم پدر و برادرانی دارم
ای شهر! ، بیا و آبرو داری کن
برگرد
به سمت کوه های لاله برگرد
به آغوشی هزاران ساله برگرد
حدود ساعت ده بود دیشب
پیامک داد دخترخاله: "برگرد"
پستانک
من از جنس بهار و پولکم! نیست؟!
سکوتی ساده ام! سنجاقکم! نیست؟!
به دنبال "خودم" گشتم پریشب
تمام گنجه را ،
پستانکم نیست!!!
و بیست و دو سال است که دارم به دنبال "خودم" می گردم ...
دی ماه هشتاد و نه – محمدحسین نجفی
یا حق .
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:1:23
| تعداد مشاهده این شعر :
1321
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.