سلام
یادداشت: بقای انواع با محوریت نکاتی در باب "آل ظلم اند و آل استبداد" اثر علی آقای قزوه:
اگرچه زندگی در زمانه ای که جریان اطلاعات آزاد از طرق مختلف، می بایست معمولاً موجب گشودن راه های از پیش بسته میشد، لیکن متاسفانه گاهی همین دسترسی آسان، باعث آن شده است که مسیرهایی زایا و ارزشمند بسته شوند. مسیرهایی که مسافران خود را دارند و از قضا، بسیاری را هم به مقصدی پسندیده می رسانند.
مکاتب و ریزمکتبهایی که به خصوص از قرون نوزدهم و بیستم از سوی متفکرین غربی بنا نهاده شد، برای عده ای شرقی، حکم حکومتی پیدا کرد. با اذعان به اینکه اصل این علت(بیماری) قدمت قابل توجهی در تاریخ ادبیات شرق دارد، ایشان به همین علت گمان کردند که برای مثال، وقتی توجه ذوق غالب غرب در اعصار اخیر، ادبیات محض و یا همان ادبیات لذت محور را می پسندد، دیگر ادبیات تعلیمی را باید به گور نسیان سپرد. اینگونه احکام ناثواب و ناصواب که ریشه در افراط فلسفی دارد، اگر قرار بود حاکم و غالب باشد، در همان زمان افلاطون ریشهی ادبیات لذت محور را خشکانده بود و دیگر وارثانی مانند طرفداران افراط گرای امروزینش نداشت. حال آنکه در همان قرون کهن هم، کسی مثل هوراس پیدا می شود که هر دو جنبه را زایا و ارزشمند می بیند و به حفظ هر دو وجه لذت و تعلیم همت میگمارد.
اثری که اینک از آقای دکتر قزوه می خوانیم، ریشه در تعهد و تعلیم دارد. به خوبی می توان حس کرد که بسیاری از شاعران، خصوصاً شاعران جوانتر، این نوع سرایش را وقعی نمی نهند. اما بنا به دلایل روشن فوق باید واقعیت را پذیرفت: این نوع ادبی، راه خود را می رود، هدف خود و مخاطبان خود را دارد و نهایتاً به مقصد خویش می رسد. باید پذیرفت که آنچه را ذوق غالب عصر نپسندد، الزاماً مطرود همه زمانه ها و مخاطبان نیست و بر عکس، ذوق غالب نیز، حکمفرمای بی چونی نیست تا هر آنچه از جبهه خودی یافت، به منزلهی "صاحب علوّ" انحصاری شناسنامه بزند. ذوق همانگونه که از نامش برمی آید، مطلق نیست و تاریخ ادبیات چه بسیار به یاد دارد که مکتبی قدیمی تر، مکتبی نوبنیادتر از خویش را زیر سیطره درآورده است. چرخه تبدیل مکاتب از نخستین روز ادبیات بوده و تا ابد هم پاینده خواهد بود.
این است که میگوییم: چه خوب است شاعر و داستان نویس و نهایتاً؛ هر ادب دوست ادبیات پروری، حتی در اعماق قلب خود، به آن شیوهای که پسند او نیست نیز با همان دیدهی احترامی بنگرد که به دلچسبترین اثر نزد خویش و بداند آن آثار دیگر، مخاطب و علاقهمندان خاص خود را داشته، وجود و حیات آن انواع دیگر، ضامن بقای همهی ادبیات است.
والسلام
مهرداد نصرتی(مهرشاعر)
متن اثر دکتر قزوه با عنوان :آل ظلم اند و آل استبداد( به نقل از سایت محترم شاعران پارس گو:www.irafta.com
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
شده دنیا پر از دروغ و نفاق
طاقت مسلمین دنیا طاق
راه هامان طریقی از آتش
کعبه در منجنیقی از آتش
آل مروان و ال ذی الجوشن
مست حمله به سرزمین یمن
در زمین یمن به اسماعیل
تیغ از پشت می زند قابیل
پرده داران درون حله به خواب
گردشان مطربان خراب شراب
دین شان نیست غیر ظلم و فساد
کاخ هاشان بلند چون شداد
" کاخ هاشان بلند و همت پست" محو نفس اند و رفته اند از دست
نزدشان شد مقام ابراهیم
کاخ سبز و سفید و اورشلیم
آل ظلم اند و آل استبداد
نیست موسایشان بجز موساد
گرم فرمانبری ز کفر و نفاق
تا زنند آتشی به شام و عراق
سنگ بر کعبه می زنند هنوز
منجنیق است جرثقیل امروز
پرده دارند و دزد و تاراجی
تیغ ها می زنند بر حاجی
به همان مردمی که روزی شاد
ره گشودند روی زین العباد
قرنها پیش از این حسین علی
در همین سرزمین حسین علی
حج خود را تمام کرد و گذشت
به شهادت سلام کرد و گذشت
قرنها پیش حضرت سجاد
پای چون در زمین کعبه نهاد
حاجیان راه باز می کردند
عرض راز و نیاز می کردند
این همان مردم وفادارند
باز هم رو به کعبه می آرند
**
ده ذی الحجه سرزمین منا
گشت از مکر شمر کرببلا
ناگهان شاه نابکار حجاز
راه را بست بر جماعت باز
شمر گر آب بست این ره بست
حرمت کعبه و منا بشکست
این همان مردمان دلگیرند
به کدامین گناه می میرند؟
بارها راه عشق اگر شد گم
راه بگشوده اند این مردم
پیش از این بود راضی از این ها
نور چشمان سیدالشهدا
قرن ها رفته است و اینک باز
ظلم دیگر به میهمان حجاز
حاجیان خسته از مصائب شام
ظلم اینان کجا و ظلم هشام؟
با چنین ظلم و جور و نفس و هوی
ابن عبدالملک کجا و شما!
دید او ازدحام اهل حرم
پس کشید از حریم کعبه قدم
گرچه او از هوای نفس شکست
بهر نظاره گوشه ای بنشست
استلام حجر نکرد هشام
چون شما تیغ بر نکرد هشام
هرچه را آن شقی رعایت کرد
نسل عبدالعزیز غارت کرد در کمال شقاوت این جانی عید قربان گرفت قربانی کعبه اما سیاهپوش شماست پرده ای از پیام عاشوراست دارد از دولت ولای حسین کعبه هم بوی کربلای حسین