ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خانه خورشید




نویسنده : سید عبدالله حسینی - ساعت ۱٢:٠۳ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٧/٤


 


 



 



داستان زیررا بواسطه از فرزند برومند مرحوم علامه امینی شنیده ام.



این چهار پاره را به آن پاسدار دانشمند حریم ولایت تقدیم میدارم



 



خانه خورشید



 



حسن البکر را وزیری بود



اشتراکی مرام و کافر کیش



پسری داشت قدبلند و رشید



دوست میداشتش زدنیا بیش



 



از بد روز گار فرزندش



گشت ناگه دچار بیماری



برد هرجا که بایدش میبرد



بر نیامد زهیچکس کاری



 



در نهایت پزشکها گفتند



درد فرزند توست بی درمان



پسرت را ببر به خانه که هست



چند ماهی فقط ترا مهمان



 



برد فرزند خویش را خارج



تا اطباء چاره ای سازند



هر قدر قدرت و توان دارند



به مداوای وی بپردازند



 



چند روزی گذشت بالاخره



شد پدر از معالجه نومید



دست فرزند خویش را بگرفت



کرد رجعت به خانه خورشید



 



ناتوان یافت از علاج پسر



زمره زبده زمینی را



عاقبت زد ز یأس و استیصال



در علامه امینی را



 



عجز را نامه ای به شیخ نوشت



وندرآن شرح ماجرا را داد



با هزار التماس ولابه و عجز



او زعلامه جست استمداد



 



گفت یا شیخ در ضمیر مرا



اعتقادی به دین ومذهب نیست



نه شناسم خدا نه پیغمبر



هیچکس مثل من مذبذب نیست



 



لیک در الغدیر خود ای شیخ



از علی گفته ای و اعجازش



اینک این من و این گره در کار



به امامت بگو کند بازش



 



نامه را مهر کرد تا قاصد



بردش تا سرای علامه



قاصد آورد نامه را فورا



شب شتابان برای علامه



 



تا که علامه نامه اش را خواند



حالت شیخ منقلب گردید



پشت آن نامه بی سلام و دعا



با یقین و بدور از تردید



 



با توکل نوشت : مولایم



پسرت را شفای عاجل داد



نامه را باز مهر و امضاء کرد



پس به آن قاصد مراسل داد



 



تا که قاصد گرفت و راهی شد



در دل شب بسوی قصر وزیر



شیخ پای برهنه راه افتاد



در نجف سوی بارگاه امیر



 



لنگ لنگان رسید اما دید



دردل شب در حرم بسته است



پشت در ایستاد و زار گریست



هرگز آیا در حرم بسته است



 



شیخ در پشت آن  در بسته



روی خاک نجف به بست نشست



ساغری سر کشیده از می حب



از ولای امام مست نشست



 



گفت هر گز نخواستم از تو



در درازای عمر خود چیزی



اینک اما زعجز آمده ام



آبروی مرا تو میریزی؟



 



پسر این وزیر ملحد را



من به امید تو شفا دادم



یک حواله به تو در آخر عمر



با یقین از سر صفا  دادم



 



اشک میریخت زار زار از چشم



داشت از حضرت التماس دعا



تر محاسن ز اشک می نالید



بود برپای در دلش غوغا



 



ناگهان دید دو نفر از دور



سر زانو براه میکوبند



با لباس مرصع و فاخر



تا حرم گرد راه میروبند



 



منتظر ماند تا دو مرد رسید



دید ناگه وزیر بود و پسر



نه از مرض در پسر اثر پیدا



نه زالحاد در وزیر خبر



 



شیخ از شوق سر بخاک گذاشت



اشک از شوق هایهای آورد



پشت درهای بسته حرمش



سجده شکر را بجای آورد



 



جلوه گر کرد عشق مولا را



غور در الغدیر علامه



جاودان کرد شیعه را امروز



اثر بی نظیر علامه



 





کلمات کلیدی این مطلب :  خانه ، خورشید ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/7/8 در ساعت : 23:3:25   |  تعداد مشاهده این شعر :  1412


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 9,192 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,724,660
logo-samandehi