از دست خشكي سمت دريا ها سفر كردي

پرواز را از باغ با چشمان تر كردي

تاكهكشانها رفته اي اي مرد اي سردار

تو دوستانت را ولي آيا خبر كردي؟؟؟!!

مي ريخت خاموشي به فانوسي كه دريا داشت

با بالهايت آتشش را شعله ور كردي

رفتي به سمت آسمان با كوله باري سرخ

مي دانم از مرز خطر رفتي - خطر كردي

آيينه ها در كوله بارت خسته از درداند

با زخم هايت درد را هم در به در كردي

چون مشك بيرون مي زني از كوچه هاي شهر

تو آسمان را با شهادت مختصر كردي

مجتبي اصغري فرزقي - مشهد مقدس