آن توده ي آتش شده پيراهن من بود
هم سوخته هم ساخته در جا- تن من بود
در آينه نيلوفر و باران شده شاعر
آن آينه ي شعرو غزل مدفن من بود
از لهجه ي باران تو بفهمي سخن عشق
اين شيوه ي روشن روش گفتن من بود
من مثل درختان سپيدار بميرم
استاده شدن- شيوه ي جان دادن من بود
چون سيل به تاراج بري اصل و نصب را
تخريب نگاهت غم بنيان كن من بود
اي ماه محاقم – شب بي تو شب غم شد
آن خاطر زيباي تو شب روشن من شد
با اين همه احوال نپرس از تن و آتش
آن توده ي آتش شده پيراهن من بود
مجتبي اصغري فرزقي - مشهد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/17 در ساعت : 11:45:36
| تعداد مشاهده این شعر :
974
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.