ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شعرزادگان فرش هاي قرمز

شعرزادگان فرش هاي قرمز
نگاهي به روابط متقابل سينما و بازار كتاب شعر
روزنامه ایران پنج شنبه دوازده بهمن نود و شش
نويسنده: دكتر وحيد ضيائي*


    اين مقوله ديروز و امروز نيست! دهه هاست که بازار کتاب و مخصوصاً بازار کتاب شعر، براي موفقيت بيشتر دست به دامان ديگرهنرهاست؛ اما چندسالي است که اين قصه، پررنگ تر شده چون کفگير شعر به ته ديگ اقتصاد اين بازار خورده و ناشران دست مدد دراز کرده اند،
     به سوي هنرمنداني که در ديگرهنرها مخاطبان بسيار دارند تا طبع شعرشان را بدل به کلمه کنند و آن کلمه بشود شمارگان 20 تا 30 هزار نسخه اي که براي کتاب هاي حرفه اي هاي شعر، معادلي است مدرن از افسانه هاي هزار و يک شب! اما در يک کنسرت يا حضور يک ستاره سينما در يک سالن سينما، خيلي راحت هزار نسخه اي به فروش مي رسد و تازه براي اينکه دست آن ستاره خسته نشود، امضايش را تبديل به مهر مي کنند و يک نفر از انتشاراتي، همه را مهر مي کند! فقط مي ماند يک لبخند بر گوشه لب ستاره، که آن هم تقديم خريدار مي شود!
    
    شعري که سينما بود
    شعر براي ايراني حقيقتي مسلم از تجسم همه هنرها در قالب کلمه بوده است. شعر با دو عنصر خيال و توازن گره خورده و کلمه در اتفاق شعر دو ماهيت هنري همه رشته هاي متعالي امروزي را با خود دارد؛ حالا اضافه کنيد روايت و داستانوارگي را هم؛ تا در شاهنامه و هفت پيکر و منطق الطير سريال هايي بخوانيد با تصاويري بکر از خيال پردازي شاعراني که داستان را در خيال زيسته و با قدرت تصويرپردازي هايي عجيب، به ارائه هايي بديعي، استعاري و تشبيهي به نقالان اين قدرت را داده اند تا مانند سينمايي ناطق راوي لحظاتي باشند که در منظر بيننده و پرده تصوراتش از کلام ارائه مند موزون مخيل صحنه هايي روشن از پهلواني ها و رزم ها و بزم هاي ايراني داشته باشد؛ چه چشم ها که از به خاک افتادن سهراب پر اشک نشده و چه خنده ها که بر داستانواره هاي تمثيلي عبيد نشده است. تفاوت سينماي حال با گذشته پردگي آن است. پرده خلاقيت ذهني مخاطب شعر شنونده قديم که سهراب و خسر و شيرين را تمثالي از نزديکان و خويشاوندان و نامداران زمانش متصور مي شد و چه بسا زنان بسياري از مادران ميهنمان که اگر چه نام شيرين و گرد آفريد و ليلا نداشتند، اما در نوجواني ذهن ادبي جامعه ديروز همان بزم نشينان و رزم جويان ماه روي پرده خوانان و نقالان بودند. تا نقش به نقش پيشگان نمايش ها رسيد و مرد در قالب و هيات نقش واره ها در کالبد شعر و نثر اما مقيد و ارائه مند به تلفيق موسيقي و آواز روحوضي هايي شد که روايتگراني از شاعر و هنرپيشه داشت. آنکه نوشتار اين متون را در دست داشت به باز آفريني منثور همان اشعار در قالب نوين نثر هايي مسجع مي پرداخت. پرده خواني ها و نمايش هاي تعزيه ما تلفيق اجرا و شعر و کلام منثور بود که شخصيت يا شخصيت ها را به بازي مي گرفت و به نمايش مي نشست. شاعر هنوز در مرکز اين متون نمايشي بود. نظم يا شعر تنها قدرت استعاره و تشبيه توان تداعي تصاوير ماورايي را در ذهن جست و جوگر مخاطب داشت؛ تداعي صحنه هاي نبردهايي بي مانند. تداعي غمگساري ها و دلدادگي هاي رزم هاي آييني. شعر جاي خالي ايماژ و تصاوير و بازي هايي بود که اکنون در پرده سينما مي بينيم.
    
    سينمايي که مي خواست شعر باشد
    سينما از نوک سبيل هنرپرور قاجار چکيد و اين بار جاي پرده خيال مخاطب از راه گوش جايگزين نگاه کردن او به تصاويري شد که سعي مي نمود حال و احوال مردمکان هم روزگارش را روايت کند. بساط ديدگان فرارسيده بود و شنيدن و تخيل کردن مي رفت تا با مصوت شدن فيلم ها به صدا پيشگان و ديالوگ و تلفيق ديدار و شنيدار برسد. آنکه نويسنده نمايش بود تنها مي نوشت و باز آن کسي موفق تر بود که در کنار زبان گفتار کناره گزيده از ادبيت فرهيختگان درباري و متشخصان فرنگ رفته به شعر و آواز در فيلم جاني از موسيقي مي بخشيد و اين بار شعر و موسيقي کنار صدا پيشگي و تن بازي طنازان هنر پيشه ملغمه بود که بسيار مي خواست تا جاي انديشه تصويري مخاطب ايراني را بگيرد و گرفت. سينما رونق يافت و شعر به انجمن ها کشيده شد. شعر براي حيات خود به دامان موسيقي و آواز پناه برد.
    گوشه دلشدگان غريب سوته دلان هميشه سينماي مغموم و شاد دهه هاي پنجاه به بعد شد. شعر اگر چه حالا از وزارت دربار هنر به ملک الشعرايي بسنده کرده بود ،اما جايگاهش را در قوالب ديگر تکثير مي نمود. شعر زير بناي داستان ها، رمان ها، نمايشنامه ها، فيلمنامه ها و همه آنچه با کلمه و کلام نسبت داشت شده بود. آن هنرمندي در عرصه هنر به تعالي مي رسيد که دستي بر آتش گذشتگان شعر داشت،اگر چه دهه هاي چهل و پنجاه خود شعر در فراز و فرود بعد از نيما در حال پوست اندازي و تجربه نيمايي هاي آزاد بود ،اما چه کسي مي تواند منکر آن باشد که «خانه سياه است» فروغ فرخزاد يا فيلم هاي استعاري گلستان، نگاه سهراب شهيد ثالث يا آثار متاخر تر علي حاتمي بدون پشتوانه شعري نويسندگان آن و بي نگاه نشات گرفته از ميراث شعري مخيل ايراني، امکان پذير نمي شد؟
    شعر مادري مي نمود که هر هنرمندي از آغاز با او رشد مي کرد. گلستان و بوستان، شاهنامه و تواريخ منثور بر نثر و نظم تصويري هنرمندان آن دوران تاثيرش را گذاشته بود. هنر شعر اگرچه هنري مجزا از سايرين شمرده مي شد ،اما نخستين مکتب آموزشي هر هنرآموزي را شامل مي شد؛ گاه در متن ترانه ها و تصنيف ها و گاه در تظاهر صحنه هاي نمايشي فيلم، گاه در قدرت نفوذ ديالوگ هاي ماندگار. شاعراني چون فروغ و شاملو و نويسندگاني چون دولت آبادي و... آزمون شعر را در فيلمنامه ها حتي بازي هاي متفاوت خود وانمود کردند که اين خصيصه تاکنون نيز با بازي شاعراني چون شمس لنگرودي، محمد علي سپانلو، احمد رضا احمدي ، رسول يونان و... ادامه داشته است. نمونه هاي غربي اين تلفيق هاي مبارک در شخصيت و آثار و بازي هاي پازوليني شاعر و فيلمساز ايتاليايي نيز مشهود بود.
    شعر اگر چه رخصت ديداري خود را در ناخودآگاه شاعران نويسنده يا نويسندگان شاعر گرفته بود، اما معدود بودند کساني که سينما را به مصداقي از هنر بدل نمودند که به سينماي شاعرانه معروف گشت؛علي حاتمي يکي از اين اشخاص بود. هزاردستان حاتمي استعاره را در کلام و تصوير و بازي و حرکات دوربين يکجا داشت،اگر چه دلشدگانش روايتي صميمي تر از همترازي شعر و موسيقي و آدمي بود،اما هزاردستان به خيال کهن شعر فارسي بخصوص شعر مشروطه جاني دوباره بخشيد و انگار اين نگارگري استعاري برون ريزي شاعري بود که به درکي ايراني از سينما و تصوير هنر پيشرو رسيده بود. ديالوگ هاي هزاردستان در بسياري از قسمت ها نه شاعرانه که شعر است؛ هم کفو تصاوير و بازي ها و موسيقاي متن. حاتمي باورمندي زبان شاعرانه را چنان در اپيزودهاي اين سريال اجرا نموده که انگار دقايق شعر و ارائه هاي آن را از لابه لاي پلان ها مي شود بيرون کشيد.
    البته آثار باز آفريني شده داستاني توسط ناصر تقوايي يا سينماي خاص شهيد ثالث در دو نوع متفاوت همين جايگاه را در بعدي تخصصي تر دارا هستند. دهه هاي آغازين انقلاب و در پي آن جنگ، از شعر و هنرمند کارکردي نمادين و رسانه اي داشت. در گرماگرم حماسه خون و سخت جاني ملتي که آماج تلخکامي همه دنيا واقع شده است، شعر و زبان شعر در مواجهه با عرياني وقايع سکوت مي کند يا فريادي مي شود و خاموش مي گردد. سريال هاي تاريخي بعد روايي شاعرانه را هنوز با خود دارند، اما جامعه جنگ زده هنوز در پي بازآفريني هاست؛ از اواسط دهه هفتاد موج تازه سينماي نمادين در حال رشد است. مجيد مجيدي، عباس کيارستمي، رسول ملاقلي پور و... به فيلمنامه هايي رسيده اند که سه ضلع يک مثلث ادبي است. مجيدي بافت شاعرانه سينمايش را مديون شاعرانه انديشيدن در بازگشت به بن مايه هاي استعاري در طبيعت و انسان جست و جو مي کند. کيارستمي در باز آفريني مدرني از جهان شعر، آدمي را در مواجهه با خويشتن و جهاني بزرگ سترگ تر از هستي مرزوارگي، به پرسش وا مي دارد. خيامي که در کوتاه بلند فيلم هايش، پرسش هاي اساسي شعر فارسي را به زباني امروزي بيان مي کند. سرگشتگي و عشق اين بار در هيولاي تصاوير به بعد اجراي شعر بيشتر نزديک شده اند و نيمايي هايي در انقلاب سينماي ايرانند. سينماي جنگ نيز بي بهره از نام هايي همچون علي حاتمي يا ملاقلي پور و درويش نيست که متن ها بار کش سمبل و تجانس تصاوير و حروف در سبک و سياق عراقي و هندي اند.
    شعر اما... آن شعله فرو خفته به خاکستر نشسته اي است که هر هنري را دامان مي گيراند و هنرمند دهه هفتاد به بعد در سرعت اتفاقات و حوادث و سير تحولات پسا مجازي هر چه بيشتر محفلي و انجمني مي گردد. تکنيک مدرن، ابزار انديشه را از شعر به صفحات نمايش مجازي کشانده اند و اذهان خالي از شعر ايراني در تکاپوي چون فرنگ زادگي اند.
    شعر به مجموعه ها کوچيده و اگر چه هنوز گل سر سبد نمايشگاه هاي کتاب سالانه است ،اما پستو نشين وبلاگ ها و در خود فرو رفته بي بهري خوانندگانش قرار گرفته است. جامعه بسرعت در پي همانند سازي ها و نشانه شناسي هاي متدهاي وارداتي است. مزون ها و فشن ها و مدها سال به سال عوض مي شوند و البته شعر نيز از اواخر دهه هفتاد اين تکانه ها را باخود دارد. نام ها و نشانه گذاري هاي تازه، سبک ها و شاعران مدرن و پست مدرن. شعر در خود زايايي دارد ،اما جامعه «در نخواندن ها» و «نخواندن ها» اصرار دارد، اصراري که فاصله بين دو قشر خواص و عوام را بيشتر و بيشتر مي کند.
    شعر گمشده هنرمندان پيشکسوتي است که هنر را زبان آموزي جز شعر نداشتند. شعر در کوچه بازار، در حراجي ها، در کافي شاپ ها، در تظاهرات متفاوت خود زندگي مي کند. تظاهراتي که بي صداست.
    
    که عشق اول نمود آسان، ولي افتاد مشکل ها!
    اين مقدمه اي بود تا بگوييم شعر ذات سينماي ايراني بوده و است. بيخود نيست که کتابي تازه منتشر شده در استانبول، نامي به شيوايي «سينماي شاعرانه ايران» به خود مي گيرد. بي پرده بگويم: آنچه در جشنواره هاي تراز اول جهان مورد ستايش جهانيان واقع مي شود، شکلي تغيير يافته از ميراث ادبي سترگي است که نامي جز شعر ندارد. شعر و آنگاه ادبيات و آنچه به چشم نمي آيد و نيست يا آنچه که بايد نيست، دستي در آتش شعر نداشته يا تنها به نقابي از آن بسنده کرده است.
    در بعد دوم ماجرا، شعر چيزي نيست جز يک هنر دلي که دارندگان آن، دارندگي ادبي و برازندگي هنري را توامان خواهند داشت. ستاره هاي فرش قرمز هايي که چندين سال است در فقر گيشه به فخر هنري پرداخته اند گاه به حقيقت و گاه به مجاز دست به توليد اثر هنري، مجزا از هستي هنرمندي شان نموده اند که در اين متن به «شعر زدگي سلبريتي ها» نشانه گذاري مي شود.
    ظهور و بروز مجموعه هاي شعري مستقل از چهره داران هنر سينما و تلويزيون و در روزگار متاخر تر، جشن کتاب ها و رويکرد ناشران چه بسا نامدار براي انتشار کتاب ها و همزمان آلبوم هاي موسيقي اين هنرمندان نشانگاني سه وجهي از تعامل سينما و ادبيات و جامعه است. سينما در فراخوان هايي متفاوت در پي تقويت گيشه است. بحران نخواندن ها به کتاب محدود نمي شود. آنکه کتاب نمي خواند فيلم نيز نمي بيند، نمايش را هم دوست ندارد، علاقه اش به موسيقي نيز سطحي و دم دستي است.؛ اصولي ندارد که به اساس ها توجهي داشته باشد. سينما در پي جذب مخاطبان دير آشناست از آن رو به فيلم هاي سطحي و المان هاي گيشه پسند روي مي آورد. بدليجات فيلم هاي قديمي و باز توليد خطي عشق هاي بازاري گيشه را سر پا نگه مي دارد؛ اکثريت مشتاقي که در تقلب سريال هاي خانگي دنبال شخصيت هاي دهه هاي پيشين اند.
    اما نخبگان چه؟ نخبگي سينمايي در تيتر هاي درشت طرزي از سينما وانمود دارد که رنگ مطلق جمعه ها و شنبه هاي سياه و يکشنبه هاي مغمومند. سياهکاري واقع نمايي از ارتباطات مثلثي و حجمي که به عقيده سازندگان آن نمايي درشت از اکنون جامعه است و دريغا که لنز بسته دوربين نخبگي همه را در شهر هاي بزرگ و شهر هاي بزرگ را در پايتخت دود آلودش تصور مي کند!
    شعر هم و هم عنانش داستان و رمان هم در پي گيشه اند؛ شمارگان هاي چند صد تايي شاعران نامدار به چند تايي شهرستاني ها ختم مي شود و در وانفساي کتاب نخواني نسل حاضر دهه اکنون گرايش به شيوه هايي عامه پسندتر داشته است. رمان هاي ژانر وحشت، ترانه هاي گل و بلبلي، داستان شکست هاي عاشقانه بزرگ و عشق هاي همچنان چند خطي و حجمي و دريغا شعر و شاعران کوتاه مغمومي که از شب هاي شعر بزرگ به گوشه کافه هاي تاريک کوچيده اند.
    ميان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمين تا آسمان است!
    ستارگان سينما و تلويزيون به شعر و انتشار مجموعه شعر مي پردازند. گاه اينان مثل حسين پناهي شاعرند: وارث بي چون و چراي جنوني برخاسته از خيام و زباني وام گرفته از سهراب و نيما شاعري – و چه بسا شعري – جدا افتاده از متن زندگي که بي قيد قالب و قوانين متقن شعر – در نظام آفرينش خود – دست به سرايش مي زنند. مجموعه هاي سلام يعني خداحافظ يا من و نازي که معلوم نبود شعر حسين پناهي است يا حسين پناهي شعر:
    ديوونه کيه؟ عاقل کيه؟
     جونور کامل کيه؟
    واسطه نيار، به عزتت خمارم
     حوصله هيچ کسي رو ندارم
    کفر نمي گم، سوال دارم
     يک تريلي محال دارم
     تازه داره حاليم مي شه چي کاره ام
     مي چرخم و مي چرخونم، سياره ام!
    تازه ديدم حرف حسابت منم
     طلاي نابت منم
     تازه ديدم که دل دارم، بستمش!
    راه ديدم نرفته بود، رفتمش
     جوونه نشکفته رو، رستمش
     ويروس که بود حاليش نبود، هستمش
    جواب زنده بودنم مرگ نبود؛
     جون شما بود؟
    اشعار پناهي مثل نمايشنامه ها و حتي ايفاهاي هنري اش شعري کامل بود در مطلق قالبي آزاد؛ مردي که تا بود هنوز رنگ فرش ها قرمز نبود. از استثناهاي آن دوران جز نام کارگرداناني که پيشتر آمد نو آوراني چون مسعود کيميايي و داريوش مهرجويي است. اما از محمد صالح اعلا که بگذريم – با متدي از شيوه شاعرانگي و شاعر بودن – و از قديمي ترهايي چون رضا بابک و سيروس الوند و بانو ژاله علو، آتش تقي پور و عليرضا خمسه و سيروس ابراهيم زاده که به غير از شعر گاه دستي در ترجمه يا يادداشت ژورناليستي نيز داشته اند يا معاصران نامداري مثل نيکي کريمي، ترانه عليدوستي، رضا کيانيان، مرجان شير محمدي، فلامک جنيدي، ايرج کريمي، بهاره رهنما چند نام به طور خاص به مجموعه شعر و شاعري ربطي مستقيم پيدا مي کنند: افسانه بايگان با مجموعه مهر مکتوب، افسر اسدي با چوب حراج، انديشه فولادوند با عطسه هاي نحس و البته امير آقايي با بيدها در باد...
    اگر چه در فهرست نام شاعران مجموعه «ليلي شيرين من» که سال ها پيش منتشر شده ديگراني نيز حضور دارند، اما مخلص و جان کلام اين نوشتار نه بيان نام و نه ذکر قوت و ضعف اشعار اين مجموعه ها و نه حواشي حاشيه پردازان آن بوده است که از دو منظر اين تلاش ها نکوهيده و پسنديده است:
    اولي اينکه حضور چهره هاي سينمايي در عرصه شعر بيشتر شدن مخاطبان احتمالي آن است بدون در نظر گرفتن کميت و کيفيت اشعار مندرج. به قول «چيستا يثربي» در جلسه نقد و بررسي اشعارش «فالوئر هاي اينستاگرامي اشعار من» با ذائقه شعر هايي از هفت دولت آزاد، گرايش به مخاطب پسند بودن شعر از آسيب هاي اين رفتار است که شعر اين سرمايه ملي را از اين منظر زير سوال مي برد. بگذريم که وقتي گاهي با چنين شعري مواجه مي شويم منتقد خلع سلاح مي شود:
    پشت دستان تو پرندگان بسيار مرده اند
    با بهترين آوازهايشان
    براي تو
    ...
    گوشواره هاي تو
    مرواريدهاي سياه مليله دوزي شده اند
    پيشکش بي رويا زندگي کردگان ساکن دوزخ
    به رويايي ترين گوش ها.
    تو را پلک بر هم زدني کافي ست
    تا تمام آفتاب گردان ها
    تا مسافران خسته در خواب بر برکه
    چون برگ هاي سرخ با باد
    دور و دورتر شوند
    ...
    تمام آفتاب گردان ها
    به تو
    تنها
    به تو
    لبخند مي زنند.
    [کيکاووس ياکيده]
    دومي اما ميراث شعر درصورت نمادين و تظاهري خويش است که به هر حال ميراث داراني چند وجهي دارد: دسته اول استادان سخت گير زبان و ادبياتي که به سختي از شاملو گذر مي کنند يا نمي کنند و البته بسياري آخرين شاعر ايران را ملک الشعراي بهار مي دانند. دايره شعر در نگرش عروضي سمرقندي اين استادان يا چراغ داران متاخرتر آنها در «قالب» محدود شده است.
    دسته دوم شاعراني که طلايه دار شعر معاصر و نام داران سبک هاي ورزيده و خاک خورده دهه هاي اخيرند. کساني که هر يک در قالب و سبک خويش متعصب و در کليتي به نام «شعر درست» متفق القولند؛شاعراني منتقد و منتقداني سخت گير. در اين ورطه نيز اگر چه شعر بسامدي بزرگ تر و جامعيتي افزونتر دارد ،اما مقررات آن طرز هاي دهه هاي نوست و پايبندي به کليت شعريت و ماجرايش!
    در صحبتي که با رضا فياضي ديگر بازيگر – شاعر موسس شب هاي شعر بازيگر داشتم – جلساتي که در خانه سينما و خانه هنرمندان با تلاش اين پيشکسوت هنري با محوريت شعر خواني بسياري از بازيگران تراز اول صورت گرفت و در اين مراسم شخصيت هايي چون باباچاهي و شمس لنگرودي و... نيز حضور داشتند – تاکيد بر همين دو لبگي تيغ شعر زايي و شعر زدگي هنرمندان بود.؛حرکتي که مسکوت ماند و ادامه اش شايد به بالندگي شعر ها و جريان نيز بينجامد.
    به هر حال، گاه کشفي هم پايش وسط کشيده مي شود چه کشف زباني و چه کشف «درک چند و چون جهان» که مي توان لذت شعري را از آن برد:
    ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ
    ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻠﺦ
    ﺯﺑﺎﻥ ﺗﻨﺪ
    ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ
    ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﮐﻨﺎﯾﻪ
    ﺑﺎ ﻣﻦ
    ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ
    ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ...
    يا:
    در انتهاي
    رمضانيم
    سفر در پيش
    سفره خالي
    يا:
    نه خواندن مي دانست
    نه نوشتن
    اما چيزي مي گفت
    که نه خوانده بودم
    و نه کس نوشته بود
    [عباس کيارستمي]
    شعر سهميه ندارد!
    شعر سهميه ندارد، کوپني نيست، در مجلد و مجموعه و قانون و مقررات نمي گنجد آنگاه که عزم سرايش نباشد، بلکه آفرينندگي اي بي واسطه باشد. شعر مي تواند فيلم کوتاه، رماني خواندني يا عکسي زيبا باشد چنانچه کلماتي مخيل و موزون در صورت و ژرف ساخت. شعر اما در ميراث داري واژگاني خود قوالبي دارد و مقرراتي. در قامت نيمايي اش حتي اصول و فراز و نشيب هايي. شعر آزاد دهه هاي معاصر هم از جريان سيال خود نقدي بهره مي برد. ميراث شعر از غزل تا سپيد هيولايي در قامت تصوير و تخيل است در چراغ کلمه.
    تجارت شعر اگر بر ميراث داري اين هنر اکمل بينجامد و حال و روزي خوش بخشد، حلالتان و اگر شعر قراراست به مسلخ تزيين و تفاخر برده شود، خط قرمز ماست. نجات بخشي از اين ورطه، البته انتظاري فراتر از پايان شاهنامه را –چه خوش و چه ناخوش- طلب مي کند و در انتها، يک سوال: آيا مي شود هر ديالوگي را که مي تواند در يک فيلم خوش بنشيند، زير هم نوشت و شعر انگاشت؟
    به هر بهانه اي
    عق مي زند
    زن نازا.
    [امير آقايي]
    
    نيم نگاه
    
    سينما از نوک سبيل هنرپرور قاجار چکيد و اين بار جاي پرده خيال مخاطب از راه گوش جايگزين نگاه کردن او به تصاويري شد که سعي مي نمود حال و احوال مردمکان هم روزگارش را روايت کند. بساط ديدگان فرارسيده بود و شنيدن و تخيل کردن مي رفت تا با مصوت شدن فيلم ها به صدا پيشگان و ديالوگ و تلفيق ديدار و شنيدار برسد. آنکه نويسنده نمايش بود تنها مي نوشت و باز آن کسي موفق تر بود که در کنار زبان گفتار کناره گزيده از ادبيت فرهيختگان درباري و متشخصان فرنگ رفته به شعر و آواز در فيلم جاني از موسيقي مي بخشيد و اين بار شعر و موسيقي کنار صدا پيشگي و تن بازي طنازان هنر پيشه ملغمه بود که بسيار مي خواست تا جاي انديشه تصويري مخاطب ايراني را بگيرد و گرفت.
     شعر هم و هم عنانش داستان و رمان هم در پي گيشه اند. شمارگان هاي چند صد تايي شاعران نامدار به چند تايي شهرستاني ها ختم مي شود و در وانفساي کتاب نخواني نسل حاضر دهه اکنون گرايش به شيوه هايي عامه پسندتر داشته است. رمان هاي ژانر وحشت، ترانه هاي گل و بلبلي، داستان شکست هاي عاشقانه بزرگ و عشق هاي همچنان چند خطي و حجمي و دريغا شعر و شاعران کوتاه مغمومي که از شب هاي شعر بزرگ به گوشه کافه هاي تاريک کوچيده اند.
     شعر سهميه ندارد، کوپني نيست، در مجلد و مجموعه و قانون و مقررات نمي گنجد آنگاه که عزم سرايش نباشد بلکه آفرينندگي اي بي واسطه باشد. شعر مي تواند فيلم کوتاه، رماني خواندني يا عکسي زيبا باشد چنانچه کلماتي مخيل و موزون در صورت و ژرف ساخت. شعر اما در ميراث داري واژگاني خود قوالبي دارد و مقرراتي.

    

    www.vahidziaee.ir

     *شاعر، مترجم و مدرس ادبيات خلاق



   تاریخ ارسال  :   1396/12/2 در ساعت : 10:53:3   |  تعداد مشاهده این شعر :  934


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 22,492 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,553,723
logo-samandehi