من از روی خودم هم شرم خواهم داشن ، بنشینم / تماشایت کنم از دور ازبس که تو زیبایی
شدم صد جلوه ، نورانور از بس که تو زیبایی
چنان ،خمخانه ای مخمور از بس که تو زیبایی
من از روی خودم هم شرم خواهم داشت بنشینم
تماشایت کنم از دور از بس که تو زیبایی
کسی نزدیک می آید سراپا چشم خواهد شد
جهان از شوق دورادور از بس که تو زیبایی
زیادی کرده گیرائی تو هرگز نباید گفت
که زیبایی تو "بی منظور "از بس که تو زیبایی
اگر مست و خراب افتاده اند از پا به پای تو
به لطف حضرت انگور از بس که تو زیبایی
شده بی جنگ تسلیم دوچشم مست تاتارت
تمام شهر نیشابور از بس که تو زیبایی
سری بر دار می رقصد سری بردار می چرخد
سری چُنان، سرِ منصور از بس که تو زیبایی
مرا با سر بداران لبت محشور گردانم
که پر شور و شرم بدجور از بس که تو زیبایی
.....
به روی این تن ِ زخمی حساب باز مکن
زبان طعنه به روز ِ شبم ،دراز مکن
بکش مرا به طریقی که هیچ کس نکشد
بکش ولی تو برای غریبه ناز مکن
اگر چه شهر فرنگ است و دیدنی بسیار
برای دیدن بیگانه پلک باز مکن
که دوست جانب اهل وفا نگه دارد
مرا نگاه بدار از تو بی نیاز مکن
مگو که چون گل پژمرده ای و تنهایی
بخند و از قدح عشق احتراز مکن
بزن به زخمه ی تنبور و کوک ما را تو
بنا به میل دل تنگ خویش ساز مکن
پریده از قفس من پرنده تا چشمت
مرا کبوتر دلتنگ شاه باز مکن
*
مرا ببخش اگر خون ِ من به گردن توست
شبیه لکه ی ننگی به روی دامن توست
زمانه با من تو خوب تا نکرده ولی
گناه مرگ من بی تو از نبودن توست
مرا به کنج خیالات خویش راه مده
که پرتگاه خیال تو جای دشمن توست
در آتشی بنشانم که هیچ کس ننشاند
درآتشی که خلیلش مرید گلشن توست
بیا به رسم محبت بکش به آغوشم
وطن برای من دورگرد تو تن توست
بهشت از کف من رفت و هیچ کس ننوشت
قسم به جان تو که جرم من نچیدن توست
تمام مسئله این است عاشقت هستم
وعشق دغدغه ی دیدن و ندیدن توست
سید مهدی نژاد هاشمی