ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک گلستان داغ


 



 یک گلستان داغ 



 



بعد از آن ماتم سرای ماریه



کندر آن خون خدا شـــد جاریه



دختر زهرا(س)به ظاهرشد اسیر



همرهش خیل اسـیران چون سفــیر



روبروی ناقه ی دخت بتول(س)



بر نوک نی شد سرِسبط رسول(ص)



آیه ی قرآن تلاوت می نمود



گفته ی حق را قرائت می نمود



صوت قرآن خواندنش اعجاز کرد



انقلابی را ز نو آغاز کـــرد



انقلابی سرخ همچون خون پاک



انقلابی گرم همچون خون تاک



انقـــلاب نور چون بدر دجا



انقـــلابی سرخ با خون خدا



انقلابش آتشـــــــی افروخته



جان بو سفیانیان را سوخته



آتشی پر جوهر و سوزنده بود



آتشش در خامشی هم زنده بود



مر کب طفلان زهرا(س)و رباب(ع)



 اشتران بی جهـاز و بی رکاب



قافله اتراق در بیغــــــــوله کرد



 در پس ویرانه ای بیتوته کرد



خرد سالی زاده ی شاهم حسین(ع)



پرتو مهسای چون ماهم حسین (ع)



گلعـــــــــــذار لاله زار فاطمه(س)



با دو صد خوف وهراس و واهـمه



پیش زینب(ع)آمد و اینسان بگـفت



از دل پردرد و بی درمان بگفت



گفت دل تنگــم ز هجران پدر



عاشــــقم بر صوت قران پدر



همچو شمعی سوختم ازاین بلا



سوختم از داغ شاه کــــــربلا



سال بر من بگذرد یک ساعتم



از برای دیدنش بی طاقـــــتم



نا نجیبی آن دو را با هم بدید



صحبت آن طفل با زینب (ع)شنید



برد،سر را پیش روی دخــترک



آتشی افکـــند بر جن و ملک



کودک دریا دل روشـن ضمیر



بود در آن قافله او هم اســــیر



با ادب پیش رخ بابا نشـــست



خون زدود ازچهـره ی بابا به دست



با سر بابا هزاران راز گــــــفت



رمز و راز عشق را با ناز گفت



 گفت ای بابا کــــجایی باصفا؟



پس کجایی؟ای تو سبط مصـطفی(ص)



گفت کی ( که ای ) آخر شهید کربلا



از چه رو گشته سرت ازتن جدا



تو که اولاد پیمـــــبر(ص)بوده ای



بر همه سالار و ســرور بوده ای



ما امانتهای پیغـــــــــــــمبر(ص)بُدیم



زاده ی صـــــدیقه ی اطهر(س)بُدیم



گفت ای بابا تن پاکــت کجاست ؟



من چه دانم بعد ازاین خاکت کجاست؟



می زدندم سنگ ازکین، پس چرا



 خارجی خواندند این مردم مرا ؟!؟!؟!



خارجی خواندند وما را می زنند



 در غم ما شادمانی میکــــنند



سنگ بر سویم چرا انداخــتند



قدر بابای مرا نشناخــــــــتند



راس پاکت چون به نی آویختند



آتش داغت به دلها ریخــــتند



تا تهی مشـــک عمو از آب شد



غرق در خون،جمله اسطرلاب شد



تا که تو بر پای بودی دشـمنان



کی توان کردن نظر سوی زنان



چون درافتادی تو از پا آن زمان



ضربه ی شلاقشان بر کودکان



خیمه ها در آتش کین سوختند



 لاله ها درعشق آئین سوختند



شمع ها جام پُر ازخون خورده اند



نرگسان زین داغها افسرده اند...



یاسمن با ریحه ی دین دلخوش است



یاس هم با بوی یاسین دلخوش است



تا گلستان جملگی در این غم است



پیچـش نیلوفر از این ماتم است



مرغ دل پرواز سوی چشم کرد



زمزمی جاری ز کوی چشم کرد



آسمان شرمنده زین ماتم شــده



هم ملایک غرق بحر غم شده



بهر دیدارت دل من آب شد



 اشک در چشمان من مرداب شد



هجــر دیدارت مرا بیتاب کرد



لیک دیدارت مرا سیراب کرد  



 



مصطفی معارف 6/محرم الحرام/ 1417 تهران



 



 



 



 



 


کلمات کلیدی این مطلب :  ، یک ، گلستان ، داغ ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/9/12 در ساعت : 9:12:45   |  تعداد مشاهده این شعر :  1011


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1390/9/13 در ساعت : 11:15:49
سلام آقای معارف
اجرتان با آقا امام حسین (ع) /.......
یا حق
حمیدرضا اقبالدوست
1390/9/12 در ساعت : 20:28:13
پاینده باشید جناب معارف /اجرتان با صاحب این ماه عزیز /یا حق
حسین مولوی
1390/9/12 در ساعت : 10:1:2
سلام بر استاد ارجمندم

مثنوی عاشوراییتان را خواندم . خدا اجر بدهد انشا الله

دلتان عاشورایی باد . از حضور شما و تشویق این شاگرد حقیر سپاسگزارم .

************
ممنونم برادرم خداوند شما راهم حفظ نماید .
پایدار باشید
بازدید امروز : 4,142 | بازدید دیروز : 14,006 | بازدید کل : 121,733,616
logo-samandehi